معنی آراسته
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(ص مف.) مزیُن، زینت شده، منظّم، (ص.) آماده، مهیّا، آهستگی، درنگ، آسایش، راحتی، خاموشی، سکوت، امن، امان، بستر، خوابگاه، جایگاه، مقام، جای خلوت، (ق.) آهسته، به تأنی، اطمینان خاطر [خوانش: (تِ)]
فرهنگ عمید
زینتدادهشده،
پاکسرشت: جوان آراسته،
[قدیمی] مرتب، منظم،
حل جدول
پدرام
مترادف و متضاد زبان فارسی
آماده، بانظم، بسامان، جمیل، متحلی، مرتب، مزین، منتظم، منظم، نیکو
فارسی به انگلیسی
Chaste, Clean-Cut, Straight, Neat, Orderly, Prim, Regular, Serene, Shipshape, Smartly, Spick-And-Span, Trim
نام های ایرانی
دخترانه، آن که دارای صفتهای خوب اخلاقی است، آنچه آرایش شده و زینت و زیور داده شده است
فرهنگ فارسی هوشیار
مجمل، مزین
فرهنگ پهلوی
با نظم و ترتیب
معادل ابجد
667