معنی آراستن

آراستن
معادل ابجد

آراستن در معادل ابجد

آراستن
  • 712
حل جدول

آراستن در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

آراستن در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • آرایش‌کردن، بزک‌کردن، آذین‌بستن، تزیین‌کردن، برپاکردن، منعقدکردن، آماده‌کردن، حاضرکردن، مهیاکردن، سامان‌بخشیدن، سامان‌دادن، مرتب‌کردن، منظم‌کردن،
    (متضاد) پیراستن. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

آراستن در فرهنگ معین

  • زینت دادن، زیور کردن، نظم دادن، آماده کردن، قصد کردن، مجهّز کردن (سپاه)، هماهنگ کردن (موسیقی)، غنی کردن، بی نیاز کردن، گماشتن، مأمور کردن، منقش کردن، آباد کردن، معمور کردن. 1 [خوانش: (تَ) [په. ] (مص م. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

آراستن در لغت نامه دهخدا

  • آراستن. [ت َ] (مص) (از پهلوی آرو، ایستادن، برخاستن، دور شدن) زیب. زین. تقیین. تزیین. تجمیل. تحلیه. توشیح. تزویق. زبرجه. بزیب و زینت مزیّن کردن. تحسین کردن. متحلی کردن. آمودن. زیورکردن. آذین کردن. بگلگونه و غازه کردن:
    شاه دیگر روز باغ آراست خوب
    تختها بنهاد و برگسترد بوب.
    رودکی.
    چو بشنید خاقان بیاراست گاه
    بفرمود تا برگشادند راه.
    فردوسی.
    بگویش که گردان ترا خواستند
    سر تخت ایران بیاراستند.
    فردوسی.
    رخ دختران را بیاراستند
    سرزلف بر گل بپیراستند. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

آراستن در فرهنگ عمید

  • زینت دادن، زیور کردن، خوش‌نما گردانیدن: چنین تا بیامد مه فوردین / بیاراست گلبرگ روی زمین (فردوسی: ۸/۲۳۷)،
    آرایش کردن،
    نظم‌وترتیب دادن،
    چیدن، گستردن، راست کردن،
    فراهم کردن، آماده کردن،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

آراستن در فارسی به انگلیسی

  • Adorn, Arrange, Array, Bedeck, Co-Ordinate, Coordinate, Deck, Decorate, Dispose, Dress, Embellish, Emblazon, Fix, Garnish, Groom, Invest, Marshal, Ornament, Polish, Range, Set, Slick, Spruce, Titivate, Trim. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

آراستن در فرهنگ فارسی هوشیار

فارسی به ایتالیایی

آراستن در فارسی به ایتالیایی

واژه پیشنهادی

آراستن در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید