معنی آبگون
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(ص مر.) آبی، کبود، سبز، آبدار، گوهردار، (اِمر.) گل آبگون، نیلوفر، نشاسته. [خوانش: (اِمر.)]
فرهنگ عمید
به رنگ آب، آبی،
صاف و روشن مانند آب،
آبدار، جوهردار،
روشن، درخشان: سپهر آبگون،
[مجاز] تیز: خنجر آبگون،
(اسم) قسمتی از کاریز که آب از آن میتراود،
حوض، آبگیر،
(اسم) نشاسته،
حل جدول
مایع
فارسی به انگلیسی
Watery
نام های ایرانی
دخترانه، به رنگ آب، آبی، گل نیلوفر
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) برنگ آب آبی کبود ازرق، سبز اخضر، آبدار گوهر دار درخشان، (اسم) گل آبگون نیلوفر، نشاسته نشا، نوعی اسب.
فرهنگ پهلوی
به رنگ آب
معادل ابجد
79