معنی آبشار
لغت نامه دهخدا
آبشار. (اِ مرکب) (از: آب، ماء + شار، از شاریدن به معنی فروریختن، سکب) آب جوی ونهر بزرگ که از بلندی فروریزد. مصب. شَلاّ له. || سنگ مشبک که بر دهانه ٔ ناودانها نصب کنند.
فارسی به ترکی
çağlayan, şelale
واژه پیشنهادی
حل جدول
آبشار شوی، آبشار بیشه، آبشار «آب سفید»، آبشار نوژیان، آبشار چکان، آبشار وارک، آبشار سرکانه
آبشار توگلا
دومین آبشار بلند جهان
آبشار ویکتوریا
آبشار مرزی زامبیا و زیمباوه
آبشار
شلال
تابلویی از آرشیل گورکی
آبشار دیوساگو
آبشار مرزی آرژانتین و برزیل
فارسی به انگلیسی
Fall, Waterfall
نام های ایرانی
دخترانه، آبی که به طور طبیعی از بلندی به پستی فرو می ریزد
فارسی به ایتالیایی
cascata
فرهنگ معین
رودی که در مسیر خود از بلندی به پایین فرو ریزد، سنگ مشبک که بر دهانه ناودان ها نصب کنند، یکی از حرکات حمله ای در والیبال و پینگ پنگ و تنیس، پرش و زدن توپ از بالای تور به زمین حریف با زاویه ای تند. (فره). [خوانش: (اِ.)]
فرهنگ عمید
(زمینشناسی) آب جوی یا رود که از جای بلند به پایین فروریزد،
(ورزش) در والیبال، تنیس، و پینگپنگ، نوعی ضربۀ محکم و سریع برای حمله و سرازیر کردن توپ،
فرهنگ فارسی هوشیار
آب جوی و نهر بزرگ که از بلندی فرو ریزد، مصب
معادل ابجد
504