معنی آبدارچی

فرهنگ معین

آبدارچی

(اِفا.) کسی که در اداره یا محل کار وظیفه اش درست کردن چای یا قهوه است.


قهوه چی

(~.) [ع - تر.] (اِفا.) آن که قهوه - خانه را اداره می کند، آبدارچی.

فارسی به ترکی

حل جدول

آبدارچی

متصدی آبدارخانه


متصدی آبدارخانه

آبدارچی

مترادف و متضاد زبان فارسی

آبدار

آبکی، باطراوت، پرآب، رقیق، شاداب، مایع، آبدارچی، ایاغچی، ساقی، شربتدار، قهوه‌چی، آبدیده، برنده، تیز، سخت، تند، زننده، نیشدار، آبخیز، آبزا، رسا، روان، فصیح، گویا،
(متضاد) بی‌آب، خشک

معادل ابجد

آبدارچی

221

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری