معنی آبدارچی
فرهنگ معین
فارسی به ترکی
çaycı
حل جدول
واژه پیشنهادی
مِیبَذ
متصدی آبدارخانه
آبدارچی
سریالی تلویزیونی با بازی حمید جبلی
آبدارچی
مترادف و متضاد زبان فارسی
آبکی، باطراوت، پرآب، رقیق، شاداب، مایع، آبدارچی، ایاغچی، ساقی، شربتدار، قهوهچی، آبدیده، برنده، تیز، سخت، تند، زننده، نیشدار، آبخیز، آبزا، رسا، روان، فصیح، گویا،
(متضاد) بیآب، خشک
معادل ابجد
221