معنی آبداده

آبداده
معادل ابجد

آبداده در معادل ابجد

آبداده
  • 17
حل جدول

آبداده در حل جدول

لغت نامه دهخدا

آبداده در لغت نامه دهخدا

  • آبداده. [دَ /دِ] (ن مف مرکب) گوهردار. تیزکرده: گفتندپادشاه ما مسعود است هر کس که بی فرمان سلطان ما اینجا آید زوبین آبداده و شمشیر است. (تاریخ بیهقی).
    دیو هگرز آبروی من نبرد زآنک
    روی بدو دارد آبداده سنانم.
    ناصرخسرو.
    پر آب داده حسامم به دست نصرت تو
    ترا چه حاجت باشدبه آبداده حسام ؟
    مسعودسعد.
    عدل را نوربخش ْ خورشیدی
    ملک را آبداده پولادی.
    مسعودسعد.
    خنجر آبداده را ماند
    آن دل بادطبع آهن باس.
    مسعودسعد.
    موی چون تاب خورده زوبینی است
    مژه چون آبداده پیکانیست. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

آبداده در فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

آبداده در فرهنگ فارسی هوشیار

  • گوهردار، تیزکرده، آبدار
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید