همراه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(ص مر.) همسفر، متفق، متحد، به اتفاق (در طی طریق). [خوانش: (~.)]
فرهنگ عمید
[مجاز] رفیق: همراه اگر شتاب کند همره تو نیست / دل در کسی مبند که دلبستۀ تو نیست (سعدی: ۱۰۶)،
[مجاز] موافق،
همقدم،
دو تن که با هم راه بروند،
آنچه قابل حمل و جابهجایی است،
حل جدول
ملتزم
با
مترادف و متضاد زبان فارسی
دوست، رفیق، موتلف، متحد، متفق، ملازم، ندیم، ندیمه، همقدم، همگام، یار، پابهپا
فرهنگ فارسی هوشیار
آنکه در راه با کسی رود، موافق، رفیق
پیشنهادات کاربران
قرین
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.