سوزن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
میله کوچک فلزی و نوک تیز که ته آن سوراخی دارد، نخ را از آن بگذرانند و آن در دوخت و دوز به کار می رود، میله ای که در اسلحه آتشی به فشنگ برخورد کرده آن را محترق سازد، (عا.) آمپول، سرنگ، جای ~سوزن انداختن نیست کنایه از [خوانش: (زَ) [په.] (اِ.)]
میله فلزی کوچک نوکتیز که ته آن سوراخ دارد و برای دوختن پارچه یا چیز دیگر به کار میرود، درزن، دوزنه، دوزینه،
(پزشکی) [عامیانه] آمپول،
وسیلهای که با آن در تقاطعهای راهآهن مسیر حرکت قطار را عوض میکنند،
* سوزن زدن:
دوختن پارچه با دست و بهوسیلۀ نخ و سوزن، دوختودوز،
نقش و نگار انداختن در پارچه با نخ و سوزن،
(پزشکی) داخل کردن داروی مایع به بدن بهوسیلۀ سوزن توخالی، آمپول زدن، تزریق،
* سوزن عیسی: [قدیمی] گویند که حضرت عیسی هنگام عروج به آسمان چون سوزنی با خود داشت نتوانست ازآسمان چهارم بالاتر برود: من اینجا پای بست رشته ماندم / چو عیسی پایبست سوزن آنجا (خاقانی: ۲۴)،
دوزینه
درزن
دوزینه، آمپول
میله کوچک فلزی نوک تیز و سوراخ دار که بدان خیاطی کنند
درزندوزن