بنیاد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
شالوده، اساس، بیخ، پایه. [خوانش: (بُ) [په.] (اِمر.)]
برانداختن (~. بَ رَ تَ) (مص م.) خراب کردن، منهدم کردن.
فرهنگ عمید
بیخ، پایه، اصل، شالوده،
پی دیوار،
* بنیاد کردن: (مصدر متعدی)
بنا کردن،
شالوده ریختن،
آغاز کردن، دست به کاری زدن،
* بنیاد نهادن: (مصدر متعدی)
شالوده ریختن،
بنا کردن،
آغاز کردن،
حل جدول
پایه
مترادف و متضاد زبان فارسی
بن، بیخ، پایه، ته، اصل، ریشه، بنلاد، بنیان، پی، شالده، شالوده، اساس، قاعده، مبنا، سازمان، موسسه
فرهنگ فارسی هوشیار
پایه، اصل، ریشه
پیشنهادات کاربران
مایه
اس
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.