ابریشم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
رشته های بسیار نازکی که از پیله کرم ابریشم جدا می کنند و استفاده می کنند، سازهای زه دار، درختی از دسته گل ابریشم ها جزء تیره پروانه واران که گونه ای از آن در جنگل های شمال ایران به نام شب خسب (شوفِس) موجود است. [خوانش: (اَ شَ یا شُ) [په.] (اِ.)]
تاری بسیارنازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه میشود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار میرود،
(موسیقی) [قدیمی] تار سازهایی مانند رباب و چنگ،
(موسیقی) [قدیمی] هر سازی که با مضراب یا ناخن نواخته میشود،
(موسیقی) [قدیمی] نوعی ساز زهی ایرانی که امروزه در دست نیست،
* ابریشم طرب: [قدیمی] تار ساز، زه،
شهری در استان اصفهان
پرنیان، سیلک، پرند
قز
سیلک
بریشم، پرند، پرنیان، پیله، حریر، تاره، زه، ساز، بریشمنواز، دستانساز، نوازنده، درختابریشم، شبخسب
(اسم) ماده ای که کرم مخصوص (بنام کرم پیله) بشکل نخ بسیار باریک (بنام و بوسیله آن لانه ای بیضی شکل برای خود سازد رشته ای که از تارهای پیله برای دوختن و بافتن سازند ابریسم بریشم حریر قز افریشم. یا ابریشم هفت رنگ. تارهای ابریشم است بهفت لون که بر سر عروس آویزند و آنرا بشگون نیک دارند. یا کرم ابریشم. کرم پیله کرم قز دود القز، تار سازها که بزخمه یا بناخن نوازند، مطلق سازهای زه دار، دستان ساز پرده ساز، درختی از دسته گل ابریشم ها جز ء تیره پروانه واران که گونه ای از آن در جنگلهای شمال ایران موجود است گل ابریشم، شب خسب
پرند