سامان دادن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
سامان دادن. [دَ] (مص مرکب) نظم و ترتیب دادن. سر و صورت دادن:
خدایگانا گر بشنوی ز بنده ٔ خویش
مگر بعذر دهد کار خویش را سامان.
فرخی.
حل جدول
تمشیت
مترادف و متضاد زبان فارسی
نظمدادن، مرتب کردن، انتظام بخشیدن، درست کردن، سروسامان دادن، ساماندهی کردن
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) نظم دادن ترتیب دادن آراستن.
پیشنهادات کاربران
نوا بر گرفتن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.