خاموش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(ص.) ساکت، آرام.
فرهنگ عمید
ویژگی چیزی که شعله، گرمی، روشنایی، یا جریان برق آن از میان رفته باشد،
ساکت، بیصدا،
(قید) به طور آرام،
(شبه جمله) ساکت باش،
* خاموش شدن: (مصدر لازم)
قطع شدن جریان برق در وسایل برقی،
ساکت شدن، دم فروبستن،
فرونشستن و از میان رفتن شعلۀ آتش یا چراغ،
* خاموش کردن (ساختن، گردانیدن): (مصدر متعدی)
قطع کردن جریان برق در وسایل برقی،
ساکت کردن، از سخن بازداشتن، از آواز یا گفتار بازداشتن: کسی سیرت آدمی گوش کرد / که اول سگ نفس خاموش کرد (سعدی۱: ۱۴۵)،
فرونشاندن آتش یا چراغ،
حل جدول
ساکت، صامت، آرام
هیس
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیفروغ، بینور، خموش، ساکت، صامت، هش،
(متضاد) شلوغ، آرام، کمحرف، بیصدا، اصم، بیزبان، گنگ،
(متضاد) گویا، منطفی، کشته،
(متضاد) روشن، قطع، ناروشن
فرهنگ فارسی هوشیار
صامت، بی صدا، بی سخن، بی کلام، بی حرف، بی گفتگو
پیشنهادات کاربران
مصمت
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.