بی نظم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
بی نظم. [ن َ] (ص مرکب) (از: بی + نظم) آشفته. درهم. نابسامان:
بی نظم گشت کار من از بیدلی چنان
کز یار بازگشت خوهم خواستار دل.
سوزنی (دیوان ص 245).
و رجوع به نظم شود.
- بی نظم و نسق، بی نظام و سامان. بی قاعده و قانون.
حل جدول
هردمبیل
فرهنگ واژههای فارسی سره
نابسامان
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیانضباط، بیترتیب، بیقاعده، درهم، قاطیپاطی، مختل، نامرتب، نامنظم،
(متضاد) مرتب، منظم
پیشنهادات کاربران
نامرتب
آشوبناک
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.