جلوه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
فرهنگ معین
خود را نشان دادن، آشکار ساختن، تابش انوار الهی بر قلب عارف. [خوانش: (جِ وِ) [ع.] (مص ل.)]
فرهنگ عمید
آشکار کردن، ظاهر ساختن،
نمایش دادن،
نمودن خود را به کسی،
زیبایی، جاذبه،
(تصوف) تابش انوار الهی بر دل عارف که او را واله و شیدا سازد، تجلی،
حل جدول
نمود
افکت
فرهنگ واژههای فارسی سره
نمود
مترادف و متضاد زبان فارسی
حضور، ظهور، خودنمایی، نمایش، نمود، وانمود، تلالو، جلال، حشمت، رونق، شکوه، آراستن
فرهنگ فارسی هوشیار
ظاهر ساختن، نمایش دادن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.