معنی گاوآب

لغت نامه دهخدا

گاوآب

گاوآب. [وْ] (اِ مرکب) جل وزغ. جامه ٔ غوک و آن چیزی باشد سبز مانند نمد که در روی آبهای ایستاده بهم رسد و به عربی ثورالماء و طحلب خوانند. (برهان). جلبک. پاره ای گیاهها که در دریاها و دریاچه های شیرین یا شور بر روی یا تک آب روید.

فرهنگ معین

گاوآب

(اِمر.) جُلبک.

فرهنگ عمید

گاوآب

جلبک


جلبک

گروهی از گیاهان بدون ریشه، ساقه، شاخه، و برگ که به شکل نوار سبز و دراز در آب، جاهای مرطوب، و روی تنۀ بعضی درخت‌ها پیدا می‌شود و در بعضی دریاها نیز به شکل نوارهای پهن و دراز دیده می‌شود که بر روی آب شناور است. در اقیانوس‌ها بیشتر از همه جا رشد می‌کند و گاهی سطح وسیعی از دریا را فرامی‌گیرد. از آن در تهیۀ بعضی مواد شیمیایی و خوراکی استفاده می‌شود. رنگ آن سبز و گاهی هم به رنگ قهوه‌ای یا سرخ است، جل‌وزغ، جامۀ غوک، چغزواره، چغزپاره، گاوآب، خزه، الگ،

حل جدول

گاوآب

جلبک

فرهنگ فارسی هوشیار

گاوآب

(اسم) جل وزغ جامه غوک.

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

گاوآب

30

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری