معنی کله‌پز

حل جدول

فرهنگ عمید

رواس

کله‌فروش، کله‌پز،


چرب کار

کسی که غذای چرب، مانند آبگوشت، کباب و مانند آن‌ها بپزد،
صنف کله‌پز و دیزی‌پز،


کله پزی

شغل و عمل کله‌پز،
(اسم) مکانی که در آن کله و پاچۀ گوسفند را می‌پزند و می‌فروشند،


پز

پختن
پزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آشپز، کله‌پز،
٣. پخته (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آب‌پز،
(اسم مصدر) [قدیمی] ‌ آشپزی: پخت‌وپز،


پیسه

لکه،
خال،
(صفت) دارای لکۀ سیاه و سفید درهم‌آمیخته، ابلق: همه جانور در جهان گونه‌گون / برون پیسه باشند و مردم درون (اسدی: ۲۰۱)،
پلنگ (به‌مناسبت خال‌های سیاه و پوست سفیدش)،
پول، پول نقد: کله‌پز را پیسه دادم، کله ده، او پاچه داد / هرکه با کم‌مایه سودا می‌کند پا می‌خورد (وحید: لغت‌نامه: پیسه)،

معادل ابجد

کله‌پز

64

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری