معنی چلیک
لغت نامه دهخدا
چلیک چلیک. [چ ِ چ ِ] (اِ صوت مرکب) صدای کفش های پاشنه خوابیده و نعلین به هنگام راه رفتن. چلک چلک. چلپ چلپ. صدای راه رفتن کسانی که نعلین و اقسام دیگر کفشهای پاشنه خوابیده به پادارند. صدای به زمین کشیدن پاشنه های کفش راحتی یا نعلین هنگام راه رفتن. و رجوع به چلک چلک و چلپ چلپ شود. || صدای تخمه شکستن. صدایی که از پیاپی شکستن تخمه ٔ هندوانه و خربوزه و جز آن برخیزد. تلیک تلیک. چلک چلک. و رجوع به چلک چلک شود.
چلیک
چلیک. [چ ِ] (ترکی، اِ) در ترکی، به معنی فولاد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). || ظرفی چوبین که دو قاعده ٔ آن بشکل دو دایره ٔ مسطح است. که بوسیله ٔ تخته هایی به یکدیگر متصل شده و درآن شراب، سرکه و غیره ریزند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ دکتر معین). بشکه. خمره ٔ چوبین.و رجوع به بشکه شود. || ظرفی آهنی یا حلبی، مخصوص نگاه داشتن نفت و روغن و امثال آن. در تداول عامه انواع ظرفهای کوچک یا بزرگی که حلبی سازان از حلب یا آهن سفید برای نگاهداری نفت یا روغن و امثال آن سازند. پیت. بشکه ٔ حلبی. چلیک نفت.جانفتی. چلیک روغن. چَلَک. (در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). پیت حلبی. و رجوع به پیت و بشکه شود.
چلیک. [چ ِ] (اِخ) دهی جزء دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل که در 12 هزارگزی جنوب خاوری و 12 هزارگزی راه شوسه ٔ گرمی به بیله سوار واقع است.جلگه و گرمسیر است و 165 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
چلیک. [چ ِ] (اِخ) دهی از دهستان رحمت آباد، بخش میاندوآب شهرستان مراغه که در 25 هزارگزی شمال باختری راه میاندوآب به مهاباد واقع است. جلگه و معتدل است و 448 تن سکنه دارد. آبش از زرینه رود و سیمین رود. محصولش غلات، چغندر، کشمش و حبوبات. شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
فارسی به انگلیسی
Cask, Drum, Jerrycan, Keg
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ عمید
ظرف حلبی بزرگ، استوانه یا مکعبیشکل، پیت،
فرهنگ معین
(چِ) [روس.] (اِ.) ظرف حلبی بزرگ.
حل جدول
ظرف حلبی بزرگ
مترادف و متضاد زبان فارسی
بشکه، حلب، ظرف استوانهای چوبی
فارسی به عربی
برمیل، دن
ترکی به فارسی
پولاد
گویش مازندرانی
معادل ابجد
63