معنی چارچوب

لغت نامه دهخدا

چارچوب

چارچوب. (اِ مرکب) هر چهارچوب دروازه یعنی هر دو چوب بالائین و فرودین و هر دو چوب بازوی در. (آنندراج). چارچوب در. چارچوبه. حاشیه ٔ چوبین در که دو مصراع یا لت [ت ِ] در یک لته در آن جای گیرد. دریواس. (برهان). || چهار قطعه چوبی که در حاشیه ٔ چیزی قرار دهند. (ناظم الاطباء).
- چارچوب عکس، قاب عکس.
|| مجازاً به معنی چارستون بدن آمده است:
پیش از این کاین چارچوب جسم چون مهرم بسوخت
سقف نه گردون ز آه عاشقان پردود بود.
ناصرخسرو؟ (از آنندراج).
و رجوع به چهارچوب شود.


چارچوب فطرت

چارچوب فطرت. [ب ِ ف ِ رَ] (اِ مرکب) عناصر اربعه. (آنندراج).

فارسی به انگلیسی

چارچوب‌

Carcass, Case, Frame, Skeleton, Stock

مترادف و متضاد زبان فارسی

چارچوب

چهارچوب، چهارچوبه، چارچوبه، قالب، کادر، اسکلت، بدنه، قاب، حیطه، قلمرو

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

چارچوب

(اسم) چهار چوب.

فرهنگ عمید

چارچوب

چهارچوب

حل جدول

چارچوب

پیرابند

قاب


چارچوب عکس

قاب

فارسی به آلمانی

چارچوب

Gestalt (f), Rahmen (m)

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

چارچوب

215

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری