معنی پاسخگو
حل جدول
مجیب
جواب دهنده
پاسخگو
اکانت
به حساب آوردن، برشمردن، شناختن، جبران کردن، تقاص پس دادن، توضیح دادن، پاسخگو بودن، توجیه کردن، محاسبه، شمارش، بازگویه، حساب نسیه
فارسی به انگلیسی
Accountable, Amenable, Answerable, Respondent, Responsible, Responsive
پاسخگو بودن
Account
پاسخگو (قانونا)
Liable
انگلیسی به فارسی
پاسخگو
respondent
پاسخگو
answerable
پاسخگو، جوابگو، مسئول
reduction of respondent burden
کم کردن زحمت پاسخگو
respond (n. response)
پاسخ دادن، واکنش نشان دادن، مسؤول بودن، پاسخگو بودن
فرهنگ واژههای فارسی سره
پاسخگو
کلمات بیگانه به فارسی
پاسخگو
مترادف و متضاد زبان فارسی
سایل، فقیر، گدا، متکدی، پرسشگر، پرسنده،
(متضاد) پاسخگو
سخن بزرگان
دانش خود را به دیگران ببخش که روشی برای دستیابی به جاودانگی است.
سه اصل را دنبال کن: محترم داشتن خود، محترم داشتن دیگران و پاسخگو بودن در قبال تمام کنش های خود.
هرگاه به اشتباه خویش پی بردی، بی درنگ گامهایی برای درست کردن آن بردار.
بر این باور باش که عشق و دستاوردهای عظیم، در برگیرنده ی خطرهای بزرگ است. آنگاه که شکست می خوری، از شکست خود درس بگیر.
در ناسازگاری ها با افراد مورد علاقه ات، تنها به وضعیت کنونی بپرداز، گذشته را بزرگ نکن.
به یاد داشته باش، دست نیافتن به آنچه می خواهی، گاهی از اقبال بیدار تو سرچشمه می گیرد.
به یاد داشته باش، خاموشی گاهی بهترین پاسخ است.
برای قضاوت در مورد موفقیت خودت، ببین چه چیزی به دست آورده ای و در قبال آن چه چیزی از دست داده ای.
کامیابی خود را به داوری بنشین، از این روش که بدانی چه واگذارده ای تا کامیابی را به دست آوری.
آغوشت را به سوی دگرگونی بگشای، اما از ارزش های خود دست بر ندار.
در برابر دگرگونیها انعطاف پذیر باشید، ولی معیارها و ارزشهای خود را زیر پا نگذارید.
هر روز مجالی را صرف خلوت کردن کن.
اصول و بنیادها را فرا گیر تا به چگونگی شکستن آنها به گونه ای شایسته آگاه باشی.
تنها مقصود ما در زندگی، عشق ورزیدن به یکدیگر است. اگر از عهده این مهم بر نمی آییم، دست کم بکوشیم تا یکدیگر را نیازاریم.
فضای عشق در خانه ی تو شالوده ای برای زندگی ات به شمار می رود.
نیکو و آبرومند زندگی کن، آنگاه، به وقت سالخوردگی، هنگامی که به گذشته بی اندیشی، دیگر بار از زندگی ات لذت خواهی برد.
معادل ابجد
689