معنی ولنگاری
لغت نامه دهخدا
ولنگاری. [وِ ل ِ] (حامص مرکب) حالت و عمل ولنگار. لاابالیگری. سهل انگاری. بی قیدی. (یادداشت مرحوم دهخدا).
ولنگاری کردن
ولنگاری کردن. [وِ ل ِ ک َ دَ] (مص مرکب) در تداول، هرزه بودن. ول بودن. ویلان بودن. || سهل انگاری کردن. بی بندوباری کردن.
فارسی به انگلیسی
Dereliction, Frowziness
حل جدول
اثری از صادق هدایت
ولنگاری کردن
مزخرف گفتن
مزخرف گفتن.
اثر صادق هدایت
ولنگاری
سهل انگاری وبی قیدی
ولنگاری
سهلانگاری و بیقیدی
ولنگاری
بی بندوباری
ولنگاری، لاابالی
لاابالیگری
ولنگاری
سهلانگاری و بی قیدی
ولنگاری
فرهنگ فارسی هوشیار
عمل ولنگار
ولنگاری کردن
(مصدر) هرزه بودن ول بودن ویلان بودن، سهل انگاری کردن بی بند و باری کردن، مزخرف گفتن.
فرهنگ عوامانه
مزخرف گفتن است.
واژه پیشنهادی
ولنگاری
معادل ابجد
317