معنی هجوم

فارسی به انگلیسی

هجوم‌

Assault, Incursion, Infestation, Offense, Onrush, Rush, Scramble, Storm, Inrush

فارسی به ترکی

هجوم‬

akın, hücum

فرهنگ فارسی آزاد

هجوم

هَجُوم، بغتتاً و به سرعت هجوم برنده، عرق آور، باد سخت،

هُجُوم، غیر از معانی مصدری، حمله بغتی بر دشمن، حمله و یورش،

هُجُوم، (هَجَمَ، یَهجُمُ) ناگهان داخل شدن، ناگهان آمدن یا بر کسی وارد شدن، به سرعت آمدن (گرما یا سرما)، یورش بردن، حمله کردن، خراب شدن (خانه)، (به فعل «هَجم، هجم، یهجم» نیز مراجعه شود)،

لغت نامه دهخدا

هجوم

هجوم. [هَُ] (ع مص) بناگاه آمدن بر چیزی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- هجوم آوردن، حمله کردن. روی آوردن برای غلبه بر دشمن. (یادداشت به خط مؤلف):
در آغوش دو عالم غنچه ٔ زخمی نمی گنجد
هجوم آورده بر دلها ز بس تاراج مژگانش.
خاقانی.
- هجوم بردن، هجوم آوردن. (یادداشت به خط مؤلف).
- هجوم کردن، هجوم آوردن. حمله کردن. رجوع به هجم شود.
|| درآمدن هر کسی بی دستوری. (منتهی الارب). دخول بی اذن. (اقرب الموارد). || به شتاب درآمدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || شکسته و ویران شدن خانه. (منتهی الارب). || در مغاک فروشدن چشم کسی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || دوشیدن آنچه را در پستان است. (از اقرب الموارد). دوشیدن. (منتهی الارب). || روی آوردن علم بر حقایق امور کسی را. (از اقرب الموارد). || ساکت شدن و اطراق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).

هجوم. [هََ] (اِخ) نام تیغ ابوقتاده حارث بن ربعی رضی اﷲ عنه است. (منتهی الارب).

هجوم. [هََ] (ع ص) ناگاه درآینده بر کسی. (منتهی الارب). سریعالهجوم. (اقرب الموارد). || درآورنده. (منتهی الارب). || باد سخت که خانه ها را ویران کند و گیاه یز را برکند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || (اصطلاح صوفیه) آنچه بقوت وقت و حال بر قلب وارد شود بی آنکه تصنع در آن بود. (تعریفات).

فرهنگ فارسی هوشیار

هجوم بردن

بنگرید به هجوم آوردن (مصدر) هجوم آوردن


هجوم

دخول بی اذن، در آمدن هر کسی بی دستوری، شکسته و ویران شدن خانه

فرهنگ معین

هجوم

(هُ) [ع.] (اِمص.) حمله، یورش.

فرهنگ عمید

هجوم

حملۀ ناگهانی، یورش، تاخت،
[قدیمی] ناگاه درآمدن در جایی،

حل جدول

هجوم

یورش

یورش، حمله

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

هجوم

آفند، تازش، تک

فارسی به عربی

هجوم

بدایه، تدفق، غزو، مخالفه

عربی به فارسی

هجوم

یورش , حمله , تجاوز , حمله بمقدسات , اظهار عشق , تجاوز یا حمله کردن , افند , تک , تکش , تاخت , حمله کردن بر , مبادرت کردن به , تاخت کردن , با گفتار ونوشتجات بدیگری حمله کردن , تاخت و تاز , اصابت یا نزول ناخوشی , مهاجم , متجاوز , اهنانت اور , رنجاننده , کریه , زشت

مترادف و متضاد زبان فارسی

هجوم

تاخت، تاخت‌وتاز، تعرض، تک، تهاجم، حمله، مهاجمه، یورش

واژه پیشنهادی

هجوم

سورن

معادل ابجد

هجوم

54

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری