معنی متعهدشدن

حل جدول

لغت نامه دهخدا

کفالة

کفاله. [ک َ ل َ] (ع مص) پذیرفتار گردیدن. (از منتهی الارب). عیال داری کردن از کسی و انفاق کردن در حق او. (از اقرب الموارد).پذیرفتاری کردن. (ترجمان القرآن). ضامن و پایندان شدن به کسی. (از شرح قاموس). پایندانی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). ضامن و متعهدشدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). کفل. کفول. (ناظم الاطباء). ضامن کسی شدن. کفیل شدن. (فرهنگ فارسی معین). || عهده دار اجرای امری به عوض کسی گردیدن. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کَفل و کفالت شود. || (اِمص) پذرفتاری به مال و به نفس و ضمانت. (ناظم الاطباء). و رجوع به کفالت شود.

معادل ابجد

متعهدشدن

873

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری