معنی لگ

لغت نامه دهخدا

لگ

لگ. [ل َ] (اِ) رنج. محنت. الم. کتک و شلاق و بند و زندان. (برهان):
با نظم و نثر خاطر خاقانی
طبع کشاجم از در لگ باشد
با سنبلی که آهوی چین خاید
عطر پلنگ مشک چه سگ باشد.
خاقانی.


لگ بن

لگ بن. [ل َ ب ُ] (اِخ) دهی از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد، واقع در 24هزارگزی باختر شوسه ٔ مهاباد به سردشت. کوهستانی، معتدل و دارای 291 تن سکنه که کردزبانند. آب آن از رودخانه ٔ آواجیر. محصول آنجا غلات، توتون و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

فرهنگ معین

لگ

(لَ) (اِ.) رنج، محنت، الم.

فرهنگ عمید

لگ

رنج، محنت،
کتک،
بند، زندان،

حل جدول

لگ

بند و زندان

رنج ومحنت، بند و زندان

رنج و محنت

غم و اندوه

رنج، محنت، بند، زندان


رنج ومحنت، بند و زندان

لگ

فرهنگ فارسی هوشیار

لگ

رنج و محنت و الم، کتک و شلاق و بند و زندان


لگ اسکرو

انگلیسی پیچ خودکار (امگان ستفتها)

گویش مازندرانی

وا لگ زن

پرنده ای که از پشه و مگس و حشرات کوچک تعذیه می کند


هوا لگ زن

پرنده ای که خواکش پشه و مگس و حشرات کوچک است


لگ لگه سرا

دشت هموار

معادل ابجد

لگ

50

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری