معنی لوچه
لغت نامه دهخدا
لوچه. [ل َ / لُو چ َ / چ ِ] (اِ) لب سطبر یا سطبر شده به علت خشم یا اندوه. لنج. مَشفر (در شتر). لوشه. لفج.
- لب و لوچه، از اتباع. رجوع به مدخل لب و لوچه شود.
- لوچه اش آویزان بودن، عدم رضایت با چهره ای عبوس نمودن.
لوچه پیچک
لوچه پیچک. [ل َ / لُو چ َ / چ ِ چ َ] (اِ مرکب) دهن کجی.
لوچه پیچ کردن
لوچه پیچ کردن. [ل َ / لُو چ َ / چ ِ ک َ دَ] (مص مرکب) لوچه پیچ کردن کسی را؛ از هر سوی لوچه های آویخته بدو نمودن بنشانه ٔ حقیر یا مبغوض شمردن.
فارسی به انگلیسی
Labium
گویش مازندرانی
لوچه دکته
تک لوچه
لب و لوچه
لوچه
لب پایینی
چوب کاشته به هنگام کشتی لوچو که هدایای مسابقه را به آن آویزند...
لوچه – تتو
لب و لوچه ی آویزان، نومید سرخورده
فرهنگ معین
(لُ چِ) (عا.) لب، لب کوچک.
فرهنگ عمید
لب: لبولوچه،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
شفه، لب، لو
فرهنگ فارسی هوشیار
لب سطبر بعلت خشم یا اندوه
فرهنگ عوامانه
لبان و پوز را گویند.
معادل ابجد
44