معنی لغزش

لغت نامه دهخدا

لغزش

لغزش. [ل َ زِ] (اِمص) اسم مصدر از لغزیدن. عمل لغزیدن. تغییر محل جسمی بر روی جسم دیگر به نحوی که نغلطد و نچرخد. مزلت. زلل. زلت. عَثرت. هفوه. خطا. زلق. زلیلی. سقطه. توفه. شکوخه: زَله و زُله؛ لغزش پای در گل و لغزش درسخن. سِقاط؛ لغزش در قول و در فعل. (منتهی الارب).

فارسی به انگلیسی

لغزش‌

Blame, Coast, Erroneous, Error, Fallacy, Gaffe, Inaccuracy, Inexactitude, Lapse, Mistake, Skid, Slide, Slip, Slippage, Stumble

فرهنگ معین

لغزش

(لَ زِ) (اِمص.) لغزیدن.

فرهنگ عمید

لغزش

سُر خوردن، لیز خوردن،
[مجاز] خطا، خلاف،

حل جدول

لغزش

زلت

خبط

زلل


لغزش پذیر

جایزالخطا


اشتباه، لغزش

خبط

مترادف و متضاد زبان فارسی

لغزش

سقوط، اشتباه، خطا، زلت، سکندر، سکندری

فارسی به عربی

لغزش

خطا، زله، سفره، سمک مفلطح، غلطه، هبوط


لغزش ناپذیر

معصوم


لغزش خوردن

سفره

فرهنگ فارسی هوشیار

لغزش

لغزیدن

فارسی به آلمانی

لغزش

Dia (n), Gleiten, Kleine suende; kavaliersdelikt, Rutschen

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

لغزش

1337

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری