معنی قیقاج

فارسی به انگلیسی

قیقاج‌

Cater-Cornered, Diagonal

فرهنگ فارسی هوشیار

قیقاج

قیقاچ اریب وریب توانی برو کار بستن فریب که نادان همه راست بیند وریب (بوشکور) قیقاج ترکی است ‎ (صفت) کج اریب. یا قیقاج رفتن. به طور مورب راه رفتن. یا قیقاج زدن (قیقاج تیر زدن) . تیر برگشته زدن، (اسم) جامه مورب بافته و پیشواز اریب انداخته واریب پیوسته: عقلم بخیاط می کرد کنکاج در رخت صوفی دامانش قیقاج.


قیقاچ

‎ (صفت) کج اریب. یا قیقاج رفتن. به طور مورب راه رفتن. یا قیقاج زدن (قیقاج تیر زدن) . تیر برگشته زدن، (اسم) جامه مورب بافته و پیشواز اریب انداخته واریب پیوسته: عقلم بخیاط می کرد کنکاج در رخت صوفی دامانش قیقاج.

لغت نامه دهخدا

قیقاج

قیقاج. [ق َ / ق ِ] (ترکی، ص، اِ) اریب. وریب. (برهان در کلمه ٔ وریب). مأخوذ از ترکی، در تداول، کج و خم. || تیر خمیده. (ناظم الاطباء). تیر افکندن به دشمن در حالی که پشت بدو دارند چنانکه اشکانیان در کر و فر خویش. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


غیغاج

غیغاج. [غ َ] (ص، ق) قیقاج. در تداول عوام، کج و پیچان، با رفتن و نگاه کردن استعمال میشود.
- غیغاج رفتن، کج و پیچان راه رفتن.
|| در تداول مردم آذربایجان، قیقاج یا قیقاجی بریدن پارچه، یعنی بریدن آن بشکل سه گوشه ٔ قائم الزاویه.

مترادف و متضاد زبان فارسی

قیقاج

اریب، کج، کژ، محرف، منحرف


منحرف

بیراهه‌رو، فاسد، خراب، آن‌کاره، پالان‌کج، سست‌قدم، کجرو، گمراه، منحط، انحراف‌دار، قیقاج، متمایل، ناراست، ملحد،
(متضاد) مهتدی

فرهنگ معین

قیقاج

(ق) [تر.] (اِ.) کج، اریب.


غیغاج

(غِ) (ق.) نک قیقاج.

فرهنگ عمید

قیقاج

اریب، کج،
(قید) به شکل اریب،

حل جدول

قیقاج

کج و اریب


کج و مورب

قیقاج


کج و اریب

قیقاج

قیقاج، مورب


کج واریب

قیقاج،مورب

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

قیقاج

214

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری