معنی قویجثه
حل جدول
تناور
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ عمید
قویجثه، تنومند،
تناور
تنومند، فربه، قویجثه،
گنگ
مرد قویجثه،
لکام
بیادب، بیشرم، بیحیا،
امرد قویجثه،
تهمتن
تنومند، تناور، قویجثه، نیرومند،
دلیر. δ دراصل لقب رستم، پهلوان داستانی ایران است،
کنگ
قویهیکل، قویجثه،
امرد و بیشرم: گه گریبانم بگیرد قحبهای / گاه کنگی بشکند دندان من (سعدی: لغتنامه: کنگ)،
پلنگ
حیوانی گوشتخوار و قویجثه از تیرۀ گربهسانان، نظیر شیر و ببر و بسیارچابک و درنده. پوستش سفید و دارای خالهای سیاه. در کوههای آسیا و افریقا زندگی میکند،
معادل ابجد
624