معنی قوی‌جثه

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

قوی‌جثه

تناور، تنومند، قوی‌هیکل، نیرومند


نیرومند

باقوت، بانیرو، پرزور، پرزور، پرقوت، توانا، زورمند، قوی، قوی، قوی‌جثه، مقتدر،
(متضاد) ضعیف

فرهنگ عمید

قوی هیکل

قوی‌جثه، تنومند،


تناور

تنومند، فربه، قوی‌جثه،


گنگ

مرد قوی‌جثه،


لکام

بی‌ادب، بی‌شرم، بی‌حیا،
امرد قوی‌جثه،


تهمتن

تنومند، تناور، قوی‌جثه، نیرومند،
دلیر. δ دراصل لقب رستم، پهلوان داستانی ایران است،


کنگ

قوی‌هیکل، قوی‌جثه،
امرد و بی‌شرم: گه گریبانم بگیرد قحبه‌ای / گاه کنگی بشکند دندان من (سعدی: لغت‌نامه: کنگ)،


پلنگ

حیوانی گوشت‌خوار و قوی‌جثه از تیرۀ گربه‌سانان، نظیر شیر و ببر و بسیارچابک و درنده. پوستش سفید و دارای خال‌های سیاه. در کوه‌های آسیا و افریقا زندگی می‌کند،

معادل ابجد

قوی‌جثه

624

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری