معنی قلمدوش

حل جدول

قلم‌دوش

سوار بر دوش


قلمدوش

عمل سوار دوش کسی بودن


سوار بر کتف

قلمدوش


سوار بردوش

قلمدوش


عمل سوار دوش کسی بودن

قلمدوش

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

قلمدوش

(اسم) سوار کردن بر شانه (دوش) یا قلمدوش سواری. سواری بر دوش کسی: قلمدوش سواریهایش (بهرام) بر گردن رفقا هنگامی که اتوبوس خراب می شد. . . همیشه ورد زبان پدر بود. . .

فرهنگ عمید

قلمدوش

سوار بر دوش،
* قلمدوش کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] کسی را بر روی شانۀ خود سوار کردن،


غلندوش

قلمدوش

فرهنگ معین

قلمدوش

(~.) (اِمر.) سوار کردن بر شانه، غلندوش.

انگلیسی به فارسی

piggyback

قلمدوش حمل و نقل

لغت نامه دهخدا

غلندوش

غلندوش. [غ َ ل َ] (اِ مرکب) در تداول عامه، کتف. منکب، به غلندوش گرفتن بچه را. قلمدوش.
- به غلندوش گرفتن یا به غلندوش خود سوارکردن بچه را، او را بر یکی از دو دوش حمل کردن.

معادل ابجد

قلمدوش

480

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری