معنی قفا

فارسی به عربی

قفا

قفا

فرهنگ عمید

قفا

پشت گردن، پس سر، پس، دنبال، پشت سر،
* قفا ‌خوردن: [قدیمی] پس‌گردنی خوردن،
* قفا زدن: [قدیمی] پس‌گردنی زدن،

عربی به فارسی

قفا

پشت گردن , پس گردن , قفا , هیره

لغت نامه دهخدا

قفا

قفا. [ق َ] (اِخ) یا قفاآدم. کوهی است. (منتهی الارب). رجوع به قفاآدم شود.

قفا. [ق َ] (ع اِ) پس گردن. (دهار). پس سر و پس گردن. (منتهی الارب). مؤخر العنق، و این مذکر است و گاه مؤنث و گاه به مد آید. ج ِ، اَقْف، اَقْفیه، اَقفاء، قُفی ّ، قِفی ّ، قَفون. (اقرب الموارد از قاموس). و در مصباح است که جمع آن بنابر آنکه مذکر باشد اَقفیه و بنابر آنکه مؤنث باشد اَقفاء، مثل ارجاء و گاه بر قُفی ّ جمع بسته شود و اصل آن بر وزن فُلوس است. (اقرب الموارد):
موی زیر بغلْش گشت دراز
وز قفا موی پاک فلخوده (فلخیده).
طیان.
مجازاً، دنبال. پشت سر. پشت:
هیچ جائی نرود خاطر خورشیدوشت
که معانیش چو سایه ز قفا می نرود.
کمال اسماعیل.
بماندند بر جای پرده سرای
به دشمن نمودند یکسر قفای.
فردوسی.
همه دشت تن بود بی دست وپای
دلیران به دشمن نموده قفای.
فردوسی.
بیامد یکی تیرش اندر قفا
بیفتاد آن شاهزاده ز پا.
فردوسی.
|| غیبت. مقابل حضور. نهان:
در برابر چو گوسفند سلیم
در قفا همچو گرگ مردم خوار.
سعدی.
بدی در قفا عیب من کرد و خفت
بتر زآن قرینی که آورد و گفت.
سعدی.
|| عذاب. عقوبت:
ترسم کاقرار به عدل خدای
از تو به حق نیست ز بیم قفاست.
ناصرخسرو.
- امثال:
اکل از قفا، این مثل را درباره ٔ کسی گویند که کاری را از جز راه آن آغاز کند و به زحمت افتد.
|| درازی چیزی. (منتهی الارب). ابداً. (مهذب الاسماء): قفا الدهر؛ طول الدهر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).


سیاه قفا

سیاه قفا. [ق َ] (ص مرکب) شوم. بدقفا: و نه... مشتی دوغ بازی سیاه قفا، بی نوای پرجفا. (کتاب النقض ص 475). رجوع به سیه قفا شود.


قفا خوردن

قفا خوردن. [ق َ خوَرْ / خُرْ دَ] (مص مرکب) پی گردنی خوردن. پس گردنی خوردن. ضرب دیدن. آسیب دیدن:
گدائی که از پادشه خواست دخت
قفا خورد و سودای بیهوده پخت.
سعدی.
از آن تیره دل مردصافی درون
قفا خورد و سر برنکرد از سکون.
سعدی.
دگر هرکه بربط گرفتی به کف
قفا خوردی از دست مردم چو دف.
سعدی.
به خردی بخورد از بزرگان قفا
خدا دادش اندر بزرگی صفا.
سعدی.
قفا خورند و ملامت کشند و خوش باشند
شب فراق به امّید بامدادوصال.
سعدی.

تعبیر خواب

قفا

اگر دید که رویش به قفا گشته بود، دلیل که منافق بود - جابر مغربی

اگر درخواب بیند او را سیلی بر قفا زدند، چنانکه خون روان شد، دلیل است که با کسی خصومت کند و زیان یابد. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

اگر بیند که سیلی بر قفای او زدند، چنانکه آماس کرد، از آن کس منفعت یابد. اگر بر قفای خود موی بسیار بیند، دلیل است وام دار گردد. اگر بیند که موی از قفای خود بسترد، دلیل است که وامش گذارده گردد. - محمد بن سیرین

حل جدول

قفا

پس گردن، پشت گردن

مترادف و متضاد زبان فارسی

قفا

پشت، پی، دنبال، پس‌سر، پس‌گردن، پشت‌گردن، عقب،
(متضاد) پیش‌رو، قبل

فارسی به انگلیسی

فرهنگ معین

قفا

پس گردن، پشت گردن، پشت، پی، دنبال، عقب. [خوانش: (قَ) [ع. قفاء] (اِ.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

قفا

پس گردن و پس سر

معادل ابجد

قفا

181

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری