معنی قاشقک
لغت نامه دهخدا
قاشقک. [ش ُ ق َ] (اِ مصغر) کمچه. مضراب سنتور، آلت موسیقی معروف. || زدنی به چهار انگشت دست سبابه و وسطی و خِنْصِر و بنصر فراهم آورده چون ناوی.
فارسی به انگلیسی
Spatula
فرهنگ عمید
قاشق کوچک،
ابزاری کاردمانند با لبۀ کند که برای ساختن خمیر و ضماد یا مالیدن دارو به کار میرود،
ابزاری که پزشک برای دیدن گلو بر روی زبان بیمار میگذارد،
(موسیقی) نوعی ساز مرکب از دو جفت کاسۀ کوچک کمعمق که بهوسیلۀ نوار به هم وصل شدهاند و با آویزان کردن نوار به انگشت شست و کمک گرفتن از کف دست و انگشتان دیگر، کاسهها به هم برخورد کرده و آهنگ ایجاد میشود،
کاستانت
قاشقک
فرهنگ فارسی هوشیار
کفچک پشل، زخمه ی سنتور (اسم) قاشق کوچک کمچه، مضراب سنتور، سازیست که هنوز در بعضی از شهرهای جنوب ایران متداول است و آن مرکب از دو قطعه چوبست که یک سر آنها مانند قاشق پهن و گود می باشد و طرف گود دو قطعه مزبور مقابل یکدیگر است. گاهی زنگ یا حلقه هایی در قسمت مقعر قرار دهند
فرهنگ معین
قاشق کوچک، مضراب سنتور. [خوانش: (شُ قَ) (اِمصغ.)]
حل جدول
فارسی به عربی
صنج
انگلیسی به فارسی
قاشقک
snapper
قاشقک
castanet
(مو) قاشقک
index tray
قاشقک شاخص...
custom resin trays
قاشقک های صمغی معمولی...
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
521