معنی عجول
لغت نامه دهخدا
عجول. [ع ِج ْ ج َ] (ع اِ) گوساله. ج، عَجاجیل. (منتهی الارب). || مشتی از حَیس و خرما و پسته با خرما آمیخته. (منتهی الارب).
عجول. [ع َ] (ع ص) زن فرزندمرده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || ناقه ٔ بچه گم کرده. (منتهی الارب) (آنندراج). || نیک شتابنده. (منتهی الارب) (آنندراج):
مگر از دیدنم ملول شدی
که به مرگم چنین عجول شدی.
سعدی.
|| واله و سرگشته از زن. || (اِ) شتر ماده بدان جهت که از غایت جزع در حرکات خود شتابی می کند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || مرگ. || ناشتاشکن. (آنندراج) (منتهی الارب).
فارسی به انگلیسی
Brash, Hotheaded, Impatient, Impetuous
فارسی به ترکی
sabırsız, aceleci, acul
فارسی به ایتالیایی
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیتحمل، بیصبر، دستپاچه، شتابان، شتابزده، شتابناک، شتابنده، ناحمول، ناشکیبا،
(متضاد) صبور
فارسی به آلمانی
Ausschlag (m), Hastig, Übereilt, Voreilig, Vorschnell, Waghalsig, Eilig, Hastig, Übereilt, Voreilig
فرهنگ معین
(عَ) [ع.] (ص.) شتابکار.
فرهنگ عمید
شتابنده، کسی که با سرعت و شتاب کاری انجام میدهد،
فرهنگ واژههای فارسی سره
بی شکیب
فارسی به عربی
طفح، متهور، مستعجل
فرهنگ فارسی هوشیار
نیک شتابنده، کسی که با سرعت و شتاب کاری را انجام دهد
فرهنگ فارسی آزاد
عَجُول، پُر عجله-شتاب کننده (جمع:عُجُل) -مرگ-مادر که فرزندش مرده،
واژه پیشنهادی
ناشکیبا
معادل ابجد
109