معنی عبث
لغت نامه دهخدا
عبث. [ع َ ب َ] (ع ص، اِ) هزل. (اقرب الموارد). هرز. (منتهی الارب). || (مص) کاری کردن که فایده آن معلوم نباشد یا فاعل آن را غرض درستی نبود. (اقرب الموارد).
- عبث گفتن، بی معنی و لاطائل حرف زدن. (ناظم الاطباء).
فارسی به انگلیسی
Absurd, Fruitless, Futile, Meaningless, Needless, Unfruitful, Useless
فارسی به ترکی
abes
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
بیهوده، گزاف
مترادف و متضاد زبان فارسی
باطل، بیثمر، بیفایده، بینفع، بیهوده، حرفمفت، مزخرف، هدر، هرز، هرزه، یاوه،
(متضاد) مثمر
فارسی به عربی
سخیف، عقیم، متکبر
فرهنگ فارسی آزاد
عَبَث، لَهْو و لَعَب- مشغولیّات بیهوده و بی فایده- شوخی و بازی- کار بی فائده و بی نتیجه،
عَبَث، (عَبَثَ-یَعْبَثُ) بازی کردن- چیزی را بازیچه قرا دادن- حقیر شمردن- و کوچک داشتن،
فارسی به آلمانی
Absurd
فرهنگ معین
(اِمص.) انجام دادن کاری که فایده آن نامعلوم باشد، (ص.) کار و تلاش بیهوده و بی فایده. [خوانش: (عَ بَ) [ع.]]
فرهنگ عمید
بیهوده،
(قید) بهبیهودگی،
عربی به فارسی
عبثی , بی فایدگی , بیهوده گی , پوچی
فرهنگ فارسی هوشیار
هزل، هرز، کاری که فایده آن معلوم نباشد
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
572