معنی عاص
لغت نامه دهخدا
عاص. (اِخ) ابن امیه. بطنی است از قریش عدنانیه معروف به ابی العاص. (معجم قبائل العرب).
عاص. (اِخ) بطنی است از عمروبن مازن از غسان از عشام از ازد از قحطانیه. (معجم قبائل العرب).
عاص. [صِن ْ] (ع ص) عاصی. نافرمان. (منتهی الارب) (آنندراج).
عاص. (اِخ) رودباری است در میان حرمین. (منتهی الارب). و یاقوت آرد: عاص و عویص دو رودبارند میان مکه و مدینه. رجوع به معجم البلدان شود.
عاص. (اِخ) ابن واثل سهمی پدر عمرو. (معجم قبائل العرب).
عاص. (اِخ) ابن هشام. ابوالبختری عاص بن هشام بن خالد المخزومی از قریش و یکی از بزرگان و دلیران عرب جاهلیت و برادر ابوجهل است که اسلام را درک کرد و هم اوست که مردم را از گرویدن به حضرت رسول باز میداشت و سرانجام در جنگ بدر به سال دوم هجری به قتل رسید. (الاعلام زرکلی).
مسجد عمرو عاص
مسجد عمرو عاص. [م َ ج ِ دِ ع َ رِ](اِخ) رجوع به جامع عمرو عاص شود.
ثور
ثور. [ث َ] (اِخ) نام اسب عاص بن سعید.
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
نافرمان
فرهنگ فارسی آزاد
عاصِی-عاص، نافرمان-سرکش- غیر مطیع-مخالف (جمع:عُصاه)،
معادل ابجد
161