معنی ضخامت
لغت نامه دهخدا
ضخامت. [ض َ م َ] (ع اِمص) هنگفتی. تناوری. غلظت. غِلّت (لهجه ٔ محلی قزوین). کلفتی. ستبری: روباه ضخامت جثه بدید... (کلیله و دمنه).ستبرا. || (مص) کلان و فربه گردیدن. (منتهی الارب). تناور شدن. (تاج المصادر) (زوزنی) (مجمل اللغه) (دهار). فخامه. بزرگ تن شدن. (غیاث) (آنندراج).
فارسی به انگلیسی
Diameter, Thick, Thickness
فارسی به ترکی
kalınlık
فارسی به عربی
فرهنگ معین
(مص ل.) کلفت شدن، فربه شدن، (حامص.) کلفتی، ستبری. [خوانش: (ضَ مَ) [ع. ضخامه]]
فرهنگ عمید
ستبر شدن، کلُفت شدن، کلُفتی، ستبری،
فربه شدن،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
درشتی، ستبرا، ستبری، قطر، کلفتی، چاقی، فربهی
فرهنگ فارسی هوشیار
تناوری، غلظت، کلفتی
فارسی به ایتالیایی
spessore
واژه پیشنهادی
انگلیسی به فارسی
معادل ابجد
1841