معنی شکمو

لغت نامه دهخدا

شکمو

شکمو. [ش ِ ک َ] (ص نسبی) عبدالبطن. پرخور. شکم پرست. (ناظم الاطباء). در تداول عوام، که بسیار خوردن دوست دارد. بسیارخوار. که همواره خوردن خواهد. شکم پرست. شکمی. شکم پرور. شکم باره. شکم پرداز. پرخوار. شکم بنده. بطن. مبطان. (یادداشت مؤلف).رجوع به مترادفات کلمه شود. || کلان شکم. (ناظم الاطباء). بزرگ شکم. شکم گنده. (یادداشت مؤلف).

حل جدول

شکمو

دله، پرخور


پرخور و شکمو

لت انبان

لتان بان


شکمو و پرخور

گامبو

دله

مترادف و متضاد زبان فارسی

شکمو

بسیارخوار، پرخور، شکمباره، شکم‌پرست، شکم‌خوار، شکمخواره

فرهنگ معین

شکمو

(ش کَ) (ص مر.) (عا.) پرخور.

فرهنگ عمید

شکمو

شکم‌پرست، پرخور،

فارسی به انگلیسی

شکمو

Glutton

فرهنگ فارسی هوشیار

شکمو

شکم پرست و پرخور، بزرگ شکم، شکم گنده

واژه پیشنهادی

پرخور و شکمو

بخور


شکمو درلهجه بهبهانی

کُمٖی-کُموُ: «Komi»


شکمو در لهجه مشهدی

چِلاس


کنایه از آدم پرخور و شکمو

اگر کاه از تو نیست کاهدان از تو است

معادل ابجد

شکمو

366

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری