معنی سناباد

لغت نامه دهخدا

سناباد

سناباد. [س َ] (اِخ) قریه ای است در طوس قبر حضرت رضا (ع) در این محله است و تقریباً یک میلی طوس واقعشده. (از معجم البلدان). دهکده ٔ کوچکی بوده که قبل از آباد شدن مشهد از قرای طوس بشمار میرفته، ولی اکنون مانند نوغان دهکده ٔ مزبور جزو قریه ٔ مشهد درآمده و قنات آن در کوی سرآب جاری است. (یادداشت مؤلف).


بالاخیابان

بالاخیابان. (اِخ) نام محله ایست در شهر مشهد. محلتی که آب سناباد از وسط آن میگذرد، قسمت بالای بست و حرم حضرت رضا ببالا خیابان و قسمت پایین آن به «پائین خیابان » معروف است.


صالح

صالح. [ل ِ] (اِخ) ابن رشید. وی فرزند هارون الرشید است و هنگام مرگ هارون به سل در قریه ٔ سناباد به ظاهر طوس حضور داشت و بر او نماز گزارد. (مجمل التواریخ ص 349) (کامل ابن اثیر ج 6 ص 85). ابن ابی اصیبعه از فرخ خادم مولی صالح آرد که: صالح به بصره بود و ابوالرازی عامل وی نیز بدانجابود. و چون جبرئیل بن بختیشوع خانه ٔ خویش در میدان احداث کرد از مولای من درخواست تا پانصد ساجه بدو عطا کند و هر ساج را سیزده دینار بها بود. مولای من گفت پانصد بسیار است ولی ابوالرازی را نویسم تا دویست ساج تو را دهد. جبرئیل گفت نخواهم، من به مولای خود گفتم چنان بینم که جبرئیل به کین تو برخیزد. گفت جبرئیل نزد من خوارتر از هر خوار است، چه من هیچگاه داروی او بکار نبرم و معالجت او نپذیرم. سپس مولای من از امیرالمؤمنین مأمون درخواست تا به مهمانی او رود. مأمون بپذیرفت و مولای من مجلسی آراست و چون مأمون بیامد و بنشست جبرئیل بدو گفت رخسار تو را دیگرگون بینم، سپس برخاست و نبض او بگرفت و گفت امیرالمؤمنین شربت سکنجبین خورَد و غذا را واپس اندازد تا حال معلوم شود. مأمون چنان کرد و جبرئیل پی درپی نبض او میگرفت و چیزی نگذشت که خادمان جبرئیل با طبقی که در آن قرصه ای نان و آشی از کدو و ماش بود بیامدند و جبرئیل گفت روا ندارم که امیرالمؤمنین امروز از گوشت حیوانات خورد و بهتر که بدین غذا اکتفا کند. مأمون از آن غذا بخورد و بخفت و چون از خواب برخاست جبرئیل گفت بوی نبیذ حرارت را زیاد کند، رأی آن است که بازگردید. پس مأمون به خانه بازگشت و همه ٔ نفقه ٔ مولای من بهدر شد، سپس مولای من مرا گفت میان پذیرفتن دویست ساجه از پانصد ساجه و دعوت خلیفه جمع کردن میسر نباشد. (عیون الانباء ج 1 ص 133). و مادر صالح یکی از کنیزان هارون بود. (ابن اثیر ج 6 ص 86). و نیز ابن اثیر گوید: چون هارون در خراسان درگذشت صالح امین را نامه کرد و با آن عصا و برده و انگشتری خلافت بهمراه رجاء خادم نزد وی به بغداد فرستاد. (ابن اثیر ج 6 ص 88) (حبیب السیر جزء سوم از ج 2 ص 286). و ابن عبدربه نام مادر صالح را نادر نوشته است. (عقدالفرید ج 5 ص 396).


مشهد

مشهد. [م َ هََ](اِخ) نام شهری در ایران که به زمان قدیم آن را طوس میگفتند. چون مزار شریف حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام در آن شهر واقع است لهذا مشهد مقدس گویند.(آنندراج)(غیاث). شهر مشهد مرکز استان خراسان است و در جلگه ای بین دو رشته کوه بینالود و هزارمسجد واقع شده است. از سطح دریا 1010 گز ارتفاع دارد.طول آن 59 درجه و 35 دقیقه(نسبت به نصف النهار گرینویچ) و عرض آن 36 درجه و 16 دقیقه است. فاصله ٔ مشهد از تهران به خط مستقیم 714 هزار گز و از راه شوسه 913 هزار گز است. جمعیت شهر مشهد مطابق سرشماری سال 1345 بالغ بر 410000 تن میباشد که با محاسبه ٔ حومه و توابع آن 700000 تن میشود. شهرستان مشهد تا آغاز قرن سوم هجری اهمیتی نداشته و بجای شهر مشهد قریه ای وجودداشته بنام سناباد از توابع طوس، و طوس در آن موقع ناحیه ای بوده است مشتمل بر چندین آبادی از قبیل توران، نوغان، بروغن، رادکان و سناباد که در سال 202 هَ. ق. حضرت رضا علیه السلام پس از شهادت به دست مأمون در آن محل مدفون گردید و بعد از آن تاریخ این محل بنام مشهد موسوم و به مرور زمان بر وسعت آن افزوده شد، بویژه در زمان پادشاهان صفوی، مانند شاه طهماسب که همت به آبادی مشهد گماشت و عمارات و ابنیه ٔ آنجا رو به فزونی نهاد، و بالنتیجه باعث تنزل طوس گردید. و اهالی آن محل نیز به مشهد نقل مکان کرده بدین ترتیب صورت شهری به خود گرفت. شاهان دیگر صفوی هم مثل شاه عباس اول و ثانی و شاه سلطان حسین در ابنیه ٔ شریفه ٔ حضرت رضا علیه السلام اهتمام فراوانی نموده و بر وسعت آن افزودند. از بناهای مهم شهر مشهد، بارگاه قدس حضرت رضا علیه السلام میباشد که یکی از مهمترین بناهای عالم اسلامی است، و از لحاظ اهمیت مذهبی و توجه مردم ایران در قرون پیش پیوسته هنرمندان و صنعتگران آن زمان شاهکارهای مختلفی در آن بارگاه مقدس به یادگار گذاشته اند. حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام در وسط شهر واقع و مساحت داخلی حرم صد گز مربع و ارتفاع گنبد آن تقریباً 45 گز است. در اطراف حرم بناها و شبستانهای زیبا ومتعددی موجود است و نیز اطراف این شبستانها بناهای دیگری مانند صحن عتیق در قسمت شمالی و صحن جدید در قسمت خاوری و موزه در قسمت جنوب خاوری و مسجد گوهرشاددر جنوب حرم برپا شده است. ساختمان قبه ٔ مطهر چهار مرتبه و به دست چهار بانی ساخته شده است. اولین بنا قبه ٔ هارونی است که به امر عبداﷲ مأمون بنا شده. این قبه پس از چندی خراب و دومرتبه به امر سلطان محمودپسر ناصرالدین سبکتکین بارگاهی ساخته شد، ولی این بنا هم بر اثر تجاوزات قبایل ویران گردید. در وهله ٔ سوم سلطان سنجر سلجوقی به ساختن این بنا مبادرت نمود ولی طولی نکشید که بنای سوم هم در فتنه ٔ چنگیز و مغول ویران شد و بنای چهارم که اکنون هم برقرار است از سلطان الجایتو بهادرخان است. شاه طهماسب صفوی گنبد مطهر و مناره ٔ آن را با روپوش طلا تذهیب نمود. بعلاوه صحن عتیق از بناهای همین سلطان میباشد. شاه عباس و سایر سلاطین صفوی نیز در آبادی صحن عتیق و سایر بناهای آستانه به نوبه ٔ خود اقداماتی کرده اند و نادرشاه افشار نیز مناره ای شبیه به مناره ٔ شاه طهماسب در مقابل آن ساخت. صحن جدید به دستور فتحعلیشاه قاجار ساخته شده است. بطورکلی داخل حرم مطهر بنایی است به شکل مربعکه طول و عرض آن ده گز و روی آن گنبد واقع شده که از خارج با طلا پوشیده شده و از داخل آئینه کاری است. دیوار حرم از کاشی هایی ساخته شده است که از لحاظ زیبایی و تناسب کم نظیر است و روی آن خطوطی برجسته ترسیم گردیده و برخی از خشتها نیز مسدس و سفید است که آیات قرآن و احادیث با خطوط طلا بر آنها نقش شده. در روی تمام دیوارها و اطراف صحن و مسجد گوهرشاد و گلدسته هاهمه جا کاشی های ممتاز به کار رفته که بر رونق و زیبایی این بناهای تاریخی افزوده است. دیگر از ساختمانهای مهم و مقدس مشهد، مسجد گوهرشاد است که یکی از مساجد معتبر اسلامی است. این مسجد در قسمت جنوبی بارگاه حضرت رضا علیه السلام و متصل به آن واقع شده است. بانی این مسجد بانو گوهرشادآغا همسر میرزا شاهرخ پسر تیمور گورکانی است. این مسجد در زیبائی و استحکام و ظرافت هنری به حد کمال میباشد بطوریکه نظیر آن کمتر دیده شده است. طول مسجد گوهرشاد 85 گز و عرض آن 48 گز است. ایوان جنوبی آن دارای گنبد بسیار عالی است که دوگلدسته ٔ بلند در طرفین ایوان بنا شده است. طول ایوان 34 گز و عرض آن 12 گز و ارتفاع آن 20 گز است. این ایوان دارای گنبدی است که ارتفاع آن 41 گز است. بیشتر اهمیت شهر مشهد بواسطه ٔ موقعیت زیارتی آن است که دائماً گروه گروه مردم ایران و ممالک اسلامی برای زیارت به این شهر رو می آورند و از طرفی چون این شهر مرکز استان خراسان است دارای موقعیت سیاسی و بازرگانی و اقتصادی مهم میباشد. شهر مشهد، مرکز بازرگانی مشرق ایران و مخصوصاً قالیهای خراسان است و در آن اغلب محصولات و انواع میوه به فراوانی یافت میشود. شهر مشهد دارای دو کارخانه ٔ به نسبت مهم است که یکی کارخانه ٔ قندآبکوه در سه هزارگزی شهر و دیگری کارخانه ٔ نخریسی و نساجی و کارخانه ٔ چرم سازی خسروی است. علاوه بر این کارخانه های دیگر نیز مانند کارخانه های برق و غیره در این شهر موجود است.(از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


طبرسی

طبرسی. [طَ رِ] (اِخ) فضل بن حسن طبرسی، مکنی به ابوعلی. طبرس منزلی است میان قاشان و اصفهان و اصل ایشان از آن بقعت بوده است. و ایشان در مشهد سناباد طوس متوطن بوده اندو مرقد او آنجاست، بقرب مسجد قتلگاه، و از اقارب نقبای آل زیاره بودند، رحمهم اﷲ. این امام در نحو فرید عصر بود و با تاج القراء کرمانی اختلاف داشته و در علوم دیگر به درجه ٔ افادت رسیده، و با قصبه انتقال کرد، در سنه ٔ ثلاث و عشرین و خمسمائه، اینجا متوطن گشت، و مدرسه ٔ دروازه ٔ عراق برسم او بود، و او را اشعار بسیار است که در عهد صبی انشا کرده است. در کتاب وشاح بعضی از آن بیاورده ام. و از آن جمله این ابیات است:
الهی بحق المصطفی و وصیه
وسبطیه و السجاد ذی الثفنات
و باقر علم الانبیاء و جعفر
و موسی نجی ّاﷲ فی الخلوات
و بالطهر مولانا الرضا و محمد
تلاه علی ّ خیرهالخیرات
و بالحسن الهادی و بالقائم الذی
یقوم علی اسم اﷲ بالبرکات
اَنِلنی الهی ما رجوت بحبهم
و بدل خطئیاتی بهم حسنات
وتصانیف بسیار است او را. و غالب بر تصانیف او اختیارات است و اختیار از کتب رتبه ای بلند دارد. فان ّ اختیارالرجل یدل ّ علی عقله. مثلاً از کتاب مقتصد در نحو اختیاری نیکو کرده است بغایت کمال. و از شرح حماسه ٔ مرزوقی اختیاری کرده است بغایت نیکو. و از تفسیر امام زمخشری اختیاری کرده است فی غایهالجوده. و او را تفسیری است مصنف ده مجلد و کتب دیگر، بسیار. وی در علوم حساب و جبر و مقابله مشارالیه بود. توفی بقصبهالسبزوار، لیلهالاضحی العاشر من ذی الحجه سنه ثمان و اربعین و خمسمائه. و تابوت او را بمشهد رضوی علی ساکنه التحیه و السلام نقل کردند. (تاریخ بیهق چ تهران ص 247). در معجم المطبوعات آمده: ابوعلی فضل بن حسن بن فضل طبرسی مشهدی (شیخ...) معروف به طبرسی بزرگ، صاحب تفسیر. مؤلف ریاض العلماء گوید: او قدس سره، و فرزندش رضی الدین ابونصر حسن بن فضل صاحب مکارم الاخلاق، و نواده ٔ او ابوالفضل علی بن حسن صاحب شکوه الانوار از اکابر علما بوده اند. ابن بابویه در فهرست خود گفته که او را دیده و نزد او دانش فراگرفته، در مشهد مقدس رضوی وفات یافته است. امیر مصطفی در رجال خود ترجمه ٔ احوالش را آورده و گوید: ثقه فاضل دین، عین ٌ من اجلاء هذه الطائفه له تصانیف حسنهٌ، انتقل من المشهد الرضوی الی سبزوار، سنه 520 [هَ. ق.] و انتقل بها الی دارالخلود سنه 548. و صاحب معجم المطبوعات گوید: او راست جوامعالجامع در تفسیر، و این کتاب مختصری است از دوتألیف دیگر او، مجمعالبیان، و الکافی الشافی که هردو در تفسیر است و این مختصر در ایران بسال 1321 بطبع رسیده است. دیگر از تألیفات وی تفسیر مجمعالبیان است. آغاز آن: الحمدللّه الذی ارتفعت من مطارح الفکر جلاله. تألیف این تفسیر در سال 534 هَ. ق. پایان یافته است. این تفسیر در دو جلد در ایران بطبع رسیده. (معجم المطبوعات ستون 1227). رجوع به الاعلام زرکلی ج 2 ص 722 و 445 شود. تفسیر مجمعالبیان اخیراً در شهر صیدا بطبع رسیده است. در روضات ص 512 لقب وی امین الاسلام و در ریحانه الادب ج 3 ص 18 امین الدین یا امین الاسلام آمده است. صاحب روضات الجنات ولادت او را در عشر 470 هَ. ق. نوشته و وفات وی را بسال 548 هَ. ق. یادکرده است. رجوع به روضات صص 512- 514 و ریحانه الادب ج 3 صص 19- 21 شود. در تاریخ بیهق در ترجمه ٔ وی گوید (ص 242): طبرس منزلی است میان قاشان و اصفهان و اصل ایشان از آن بقعت بوده [است].


طوس

طوس. (اِخ) ناحیتی است (به خراسان) و اندر وی شهرکهاست چون طوران و نوقان و بروغون و رایکان و بنواذه و اندر میان کوههاست و اندر کوههای وی معدن پیروزه است و معدن مس است و سرب و سرمه و شبه و [از وی] دیگ سنگین و سنگ فسان و شلواربند و جورب خیزد وبه نوقان مرقد مبارک علی بن موسی الرضاست و آنجا مردمان به زیارت شوند و هم آنجا گور هارون الرشید است. (حدود العالم). چند شهری است اندر ایران مرتفعتر از همه بهتر و سازنده تر از خوشی آب و هوا گنجه ٔ پرگنج در اران، صفاهان در عراق در خراسان مرو و طوس در روم باشد اقسرا. (از نزهه القلوب ص 91 و 92). طوس، از اقلیم چهارم، طولش از جزایر خالدات «صب لب » و عرض از خطاستوا «لز». جمشید پیشدادی ساخت بعد از خرابیش طوس نوذر تجدید عمارتش کرده بنام خود منسوب گردانید و ازمزار عظما قبر امام معصوم علی بن موسی الرضا رضی اﷲ عنهمابن جعفر در دیه سناباد به چهارفرسنگی طوس است وقبر هارون الرشید خلیفه ٔ عباسی در مشهد مقدس آن حضرت است و مشهد طوس از مشاهیر مزارات متبرکه است و آن موضع اکنون شهرچه شده و از مشهد تا زاوه ٔ سنجان پانزده فرسنگ است... و در جانب قبلی طوس دروازه ای است که سه هزار ولی ابوبکرنام در مزارات این دروازه ٔ رودبارآسوده اند و در جانب شرقی او قبر امام حجهالاسلام محمدغزالی و احمد غزالی و مزار فردوسی و معشوق طوسی هم آنجا است. مردم طوس نیکوسیرت و پاک اعتقاد و غریب دوست باشند و از میوه های آنجا انگور و انجیر و بسیار شیرین باشد و در حوالی طوس مرغزاری است آن را مرغزار رایکان گویند. (نزهه القلوب چ اروپا صص 150-151). گروهی از بزرگان چون جابربن حیان پدر شیمی، فردوسی، خواجه نظام الملک، محمدبن اسلم، امام محمد غزالی، خواجه نصیرالدین از آنجا باشند. یاقوت در معجم البلدان گوید:شهری است به خراسان، میان آن و نیشابور قریب ده فرسنگ است و آن مشتمل بر دو بَلْده باشد، یکی را طابران گویند و دیگری را نوقان و آن دو را فزون از ده هزار دیه باشد. فتح طوس بروزگار عثمان بود و قبر علی بن موسی الرضا و هارون بدانجاست. مسعربن مهلهل گوید: طوس چهار شهر است که دو شهر آن بزرگ و دو کوچکند و در آن آثار بناهای اسلامی مهمی وجود دارد، همچنین خانه ٔ حمیدبن قحطبه در آن شهر است که مساحت آن یک میل در یک میل است و آرامگاه علی بن موسی الرضا و قبر رشید در برخی از بوستان های آن خانه است و میان طوس و نیشابور قصر باشکوه عظیمی است که آن را بنیانی بس استوار است و من به بلندی دیوارها و استواری بنیان آن قصری ندیده ام و در داخل آن کاخ مقصوره هائی است که زیبائی آنها مایه ٔ حیرت و شگفتی است. همچنین در درون قصر مزبورنوعی عمارت طولانی و دراز و رواقها و گنجینه ها و خلوتخانه هاست. من از چگونگی آن کاخ پرسیدم و دیدم مردم شهر به اجماع معتقدند که بنای مزبور یادگار یکی از تبابعه است که از یمن بقصدتسخیر کشور چین حرکت کرده است و چون بدین جایگاه رسیده است بر آن شده است که حرمسرا و گنجینه ها و ذخایرخود را در محلی بگذارد و خود سبک تر به سیر خود ادامه دهد بدین منظور این کاخ را بنیان نهاده و نهر بزرگی در آن جاری ساخته است که آثار آن نمودار است، آنگاه گنجها و ذخایر و حرمسرای خود را در آنجا گذارده و خود به چین رهسپار شده و پس از رسیدن بمقصود خود بدین جایگاه بازگشته است. و آنگاه برخی از ذخایری را که در کاخ به ودیعت سپرده است با خود به یمن برده و بسیاری از آنها را هم در همان کاخ باقی گذارده است ولی جایگاه گنجها و ذخایر مزبور را از نظرها نهان ساخته و صفات مواضع آنها را با آنها نوشته است و در زیر خاک مدفون ساخته است و این وضع بر این کیفیت همچنان باقی بوده است، کاروان ها و مسافران بدان کاخ فرودمی آمده اند و از ذخایر و گنجینه های نهفته در آن بهیچرو آگاه نبوده اند تا سرانجام این راز آشکار میشود و اسعدبن ابی یعفر صاحب کحلان در روزگار ما این گنجینه ها را بیرون می آورد، چه وی از صفات گنجینه ها آگاه میشود و بیدرنگ گروهی را برای بیرون آوردن آنها بدان سوی گسیل میدارد و آنها گنجینه ها را به یمن نزد وی میبرند.
یاقوت گویداهل خراسان مردم طوس را گاو خوانند و سبب آن ندانستم چیست. و بدین دو بیت مردی نظام الملک را هجا گوید:
لقد خرّب الطوسی بلده غزنه
فصب علیه اﷲ مقلوب بَلدته
هو الثور قرن الثور فی حِر امه ِ
و مقلوب اسم الثور فی جوف لحیته.
و دعبل بن علی را قصیدتی است در مدح آل علی که در آن ذکر قبر علی بن موسی ورشید را به طوس کند:
اربع بطوس علی قبر الزکی به
ان کنت تربع من دین علی وطری
قبران فی طوس خیر الناس کلهم ِ
و قبر شرّهم ِ هذا من العبر
ما ینفع الرجس من قرب الزکی و لا
علی الزکی بقرب الرجس من ضرر
هیهات کل امری ٔ رهن بما کسبت
یداه حقاً فخذ ما شئت او فذر.
(از معجم البلدان).
بارتولد در کتاب نفیس جغرافیای تاریخی ایران آرد: «... کلمه ٔ طوس در قرن دهم م. به یک ولایت تمام اطلاق میشد که شهر نوقان و شهر طابران و قریه ٔ سناباد که بسال 809 م. هارون الرشید و بسال 818 م. علی بن موسی الرضا از ائمه ٔ آل علی در آن مدفون گردیدند در ولایت طوس بودند. مأمون برای خوش آیند شیعیان امام رضا را وارث تاج و تخت اعلام کرد ولی بعد بطوری که میگفتند امر داد مسمومش ساختند. شرح و توصیف طوس قرون وسطی را ما در دست نداریم. در زمان جغرافیانویسان عرب شهر طوس بواسطه ٔ رونق و ترقی نیشابور اهمیت بزرگی نداشت. طوس هم مانند نیشابور به دست تولوی پسر چنگیزخان خراب و در زمان اوغدی (اوکتای) جانشین چنگیز بتجدید عمارتش پرداختند و از آن ببعد چند مرتبه مقر فرمانروایان مغول شد. بعد از سقوط مغولهای ایران طوس با قوچان و کلات و ابیورد و نسا و واحه ٔ مرو در جزو قلمرو دولت کوچکی که امیر ارغونشاه رئیس طائفه ٔ جون غربانی تشکیل داده بود درآمد، بعد از ارغونشاه پسرانش محمدبیگ و علی بیگ جانشین پدر شدند. (حافظ ابرو: a 276). علی بیگ در سال 1382 م. مجبور به اطاعت از تیمور شده بعد وی را به فرغانه اعزام و در سال بعد مقتول ساختند. در سال 1389 م: بعد از شورشی که پیشرفت نداشت طوس را قتل عام کردند و قریب به ده هزار نفر کشته شد. پای دروازه های شهر برحسب معمول برجهائی از کله ٔ کشتگان ساخته بودند. (شرف الدین ج 1 ص 469). تجدید عمارت قلعه ٔ طوس بعد از فوت تیمور و در سال 1405 م. انجام گرفت. در دوره های بعد اسم طوس را با نام مشهد یکجا میبرند، مشهد تدریجاً بواسطه ٔ اهمیت مذهبی خود شهر مجاور را تحت الشعاع قرار داده و پایتخت خراسان گردید. سیاح هندی که معاصر نادرشاه بوده از مهاجرت تدریجی سکنه ٔ طوس بمشهد سخن میراند و صنیعالدوله وزیر ایران (که بعدها ملقب به اعتمادالسلطنه گردید) قول سیاح هندی را در کتاب خود مسمی به مطلعالشمس نقل کرده و وضع کنونی خرابه های طوس را مفصلاً در این کتاب شرح داده است. در بین خرابه ها هیچگونه آثاری که دارای تاریخ باشد دیده نمی شود. صنیعالدوله دیوارهای شهر را که یک فرسخ دور آن است و ارگی را که در قسمت شمال شرقی بوده و عمارت بزرگی را که شاید مسجد و داخل شهر بوده تعریف میکند. در همه جا طول و عرض و ارتفاع دیوارها و برجها و خرابه های سایر عمارات ذکر شده. در داخل ارگ قلعه ٔ کوچکی بوده که بر روی تپه ٔ مصنوعی ساخته بودند، در کتاب مزبور تصویر مسجد نیز ترسیم یافته، این عمارت در نزد ایرانیان به نقاره خانه معروفست.فرزر در ضمن تعریف طوس از مناره ٔ کوچکی (در نزدیکی مسجد) و گنبد کوچکی در بالای قبر فردوسی که در بیرون شهر نزدیکی دروازه ٔ جنوب شرقی واقع بوده سخن میراند بطوری که نقل میکنند ساختمان این گنبد را به عبیداﷲخان بخارائی که در قرن شانزدهم م. زمامدار بوده نسبت میدهند. در سال 1858 م. که خانیک اف به این سرزمین بسیاحت آمده بود دیگر آن گنبد نبود و محل روی قبر گندم کاشته بودند. پرفسور ژوکوفسکی به سال 1890 م. بمحل مزبور رفته و فقط تپه ای دیده بود که در آن کاوشهائی شده و این تپه از آجر و نیمه و قطعات کاشی که بلاشک از بنای خراب شده باقی مانده بودند تشکیل یافته و شایداین همان بنائی باشد که فرزر مشاهده کرده بود. بطوری که دهاقین تعریف کرده بودند تپه ٔ مزبور را آصف الدوله حاکم سابق خراسان کنده و دور محوطه ای که تشکیل یافته بود آجر گرفته و دیواری در اطراف تپه کشیده میخواست بنائی روی آن بسازد لیکن قبل از اتمام کار بدرودزندگانی گفت. زمانی بود که قبور امامین یعنی امام احمد و امام محمد غزالی که دومی مؤلف کتاب شهیر احیاءالعلوم است نزدیکی قبر فردوسی بود، قبر محمد غزالی در قرن چهاردهم م. در ضمن شرح سیاحت ابن بطوطه (3- 77) مذکور گردیده لیکن در این زمان از بین رفته و اثری از آن نمانده است. طوس در سمت شمالی کشف رود واقع است. در نزدیکی دروازه ٔ جنوب شرقی طوس در سر راه مشهد پل هشت چشمه ای از روی رودخانه ساخته بودند، پل مزبور در این زمان بحال نیمه خراب باقی است. فرزر و صنیعالدوله هر یک شرحی در توصیف این پل نگاشته اند، مخصوصاً صنیعالدوله فاصله ٔ هر یک از چشمه ها را هم ذکر کرده، پلی که بر روی کشف رود قدری پائین تر بر سر راه کلات و مشهد (بفاصله ٔ پنج میل از مشهد) ساخته اند و دارای یازده چشمه است به وضع بهتر باقی مانده ولی نه بطوری که کاملاً بی عیب باشد. پل مزبور به «پل شاه » معروفست. (جغرافیای تاریخی ایران تألیف بارتولد ترجمه ٔ سردادور صص 160-162).


رضا

رضا. [رِ] (اِخ) لقب امام هشتم حضرت علی بن موسی بن محمدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه و علی آبائه آلاف التحیه و الثناء. (ناظم الاطباء). لقب علی بن موسی بن جعفر صادق بن محمدبن الحسین بن علی بن ابی طالب (ع). (منتهی الارب). کنیه ٔ او ابوالحسن و معروفترین لقبش رضا بود. ولادت وی به یازدهم ذی قعده ٔ سال 148 هَ. ق. در مدینه اتفاق افتاده، اگرچه برخی سال 153 و یا 151، 202 و 203 نیز نوشته اند. پدر او حضرت موسی کاظم هفتمین امام شیعیان و مادرش کنیزی پاک و پرهیزکار بود به نام نجمه که حمیده مادر امام موسی کاظم وی را خرید و به پسرش بخشید و بعد ازولادت حضرت رضا او را به طاهره مسمی گردانید. حضرت رضا در علم و فضل و تقوی سرآمد اقران بود و مأمون دختر خود را به وی داد و او را ولیعهد خود خواند و احترامی تمام در حق او بجا آورد. وفات آن حضرت در آخر صفر 203 و بنابه برخی روایات در هفدهم آن ماه یا 23 ویا 13 ذیقعده در طوس روی داد و گویند مأمون حضرت را مسموم کرد. بارگاه حضرت بسیار مجلل و باشکوه است وهم اکنون بزرگترین زیارتگاه شیعیان جهان بویژه ایران می باشد. و در خراسان املاک فراوانی به آستان قدس رضوی تعلق دارد. (از منتهی الاَّمال شیخ عباس قمی صص 171- 217). خواندمیر گوید:... و در سنه ٔ 201 که سن شریف آن حضرت به چهل وهشت رسید مأمون آن جناب را به ولایت عهد خود برگزید و به روایت اکثر علماء، بسبب قصد مأمون در ماه رمضان 203 هَ. ق. در قریه ٔ سناباد طوس درگذشت. مدت عمرش بنابه اصح روایات پنجاه سال و مدت امامتش بیست سال بود و مرقدش سرای حمیدبن قحطبه ٔ طایی است. در قبه ای که مدفن هارون الرشید بود و اکنون زیارتگاه شیعیان جهان است... مأمون زمام ایالت عراق عرب را بدست حسن بن سهل داد و خود در مرو بود. گروهی ازعلویان به طمع خلافت عَلَم طغیان برافراشتند و چون مردم عراق از حسن بن سهل راضی نبودند جمع کثیری به مبایعت و مطاوعت علویان پرداختند. مأمون با شنیدن این خبر پریشان حال گشت و با فضل بن سهل ذوالریاستین به مشورت پرداخت و به صوابدید وی بر آن شد حضرت رضا را به ولیعهدی خود برگزیند تا شاید از این راه دیگر سادات را به اطاعت وادارد. بدین مقصود دایی خود رجأبن ابی ضحاک را با جمعی بمدینه فرستاد و با بزرگداشتی تمام آن حضرت را به مرو آورد و بواسطه ٔ یکی از خواص گفت قصد دارم سرانجام خود کناره گیری کنم و مسند خلافت را به وجود تو قرین سازم. امام رضا از قبول آن سر پیچید، ولی مأمون گفت اگر آنرا نپذیری باید ولایت عهد را قبول کنی. حضرت باز مخالفت کرد، ولی سرانجام به اصرار و تهدید مأمون بدین امر راضی شد، و او با تشریفاتی خاص برای آن حضرت از مردم بیعت گرفت. نام او بر سکه ها زدند و علامت سیاه که شعار عباسیان بود به سبز مبدل شد. همه ٔ مسلمانان از این حسن انتخاب شاد شدند جزگروهی از غُلات بنی عباس که بر بغداد استیلا داشتند. آنان بمخالفت برخاستند و با عم مأمون ابراهیم بن مهدی بیعت کردند و میان ابراهیم بن مهدی و برادر فضل حسن بن سهل که والی عراق بود جنگ درگرفت و هرج و مرج و نارضایی مردم از حسن بن سهل شدت یافت. مأمون با شنیدن این اخبار بسوی بغداد شتافت و چون به سرخس رسید در نهان چهار کس مأمور کرد تا فضل بن حسن را در حمام به قتل رساندند و خود به تعزیت وی نشست و به قصاص قاتلان پرداخت، چه او فتنه ٔ عراق را بخاطر برادرش پوشیده می داشت و حضرت رضا آن را در خلوت به مأمون بازگفت. مأمون پس از بازگشت به طوس حضرت رضا را نیز زهر داد و گویند علت این کار قصه ٔ خلافت ابراهیم بن مهدی و مخالفت عباسیان با ولیعهدی حضرت بود. و برخی گفته اند بسبب صراحت لهجه ٔ حضرت در مخالفت با باطل و بیان حق بود و دسته ای گفته اند که این داستان دروغ است و حضرت به مرگ طبیعی درگذشت، چون محبت مأمون نسبت بدان حضرت در اوج خود بود. مأمون جنازه ٔ آن حضرت را با اعزازو گرامی داشت تمام که خود گریان در کنار تابوت حرکت می کرد در قبه ای که آرامگاه پدرش هارون الرشید بود بخاک سپرد. بنابه روایات عدیده آن حضرت پنج پسر داشته ویک دختر، و اسامی ایشان اینست: محمد تقی (که بعد ازحضرت به امامت شیعیان رسید)، حسن، جعفر، ابراهیم، حسین، عایشه، و برخی از مورخان گفته اند آن حضرت را جزمحمد تقی علیه السلام فرزندی نبود و به زعم حمداﷲ مستوفی از جمله فرزندان آن حضرت حسین در قزوین مدفونست. (از حبیب السیر چ تهران ج 2 جزء1 صص 82-91). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 229، 128، 236، 284، 286- 288 و ج 2 ص 322 و 365 و انساب سمعانی و لباب الالباب ج 1 ص 79 و التفهیم ص 482 و 490 و نمونه ٔ خطوط خوش کتابخانه ٔ سلطنتی ایران ص 136 و مجمل التواریخ گلستانه و ضحی الاسلام ج ث ص 215 و 263 و مجالس النفائس ص 143 و فهرست تاریخ گزیده (ماده ٔ علی بن موسی الرضا) و فهرست خاندان نوبختی (ماده ٔ علی بن موسی الرضا) و تاریخ سیستان ص 134 و 129 و چهارمقاله ص 225 و ماده ٔ ابوالحسن در همین لغت نامه (علی الرضا...) شود.
در پایان مناسب می نماید خلاصه ای از ترجمه ٔ کتاب «زندگانی سیاسی هشتمین امام » نوشته ٔ جعفر مرتضی حسینی و ترجمه ٔ خلیل خلیلیان را بر آنچه گذشت بیفزائیم:
مسأله ٔ مهمی که در حیات سیاسی حضرت علی بن موسی الرضا (ع) مطرح است، پذیرفتن مقام ولایت عهدی از مأمون عباسی است. برای بررسی رویداد ولیعهدی آن حضرت باید تاریخ اسلام و تاریخ خلفای بنی امیه و کیفیت به خلافت رسیدن عباسیان را مورد تحقیق قرار داد و از این جمله اوضاع عمومی سرزمینهای خلافت اسلامی تا سال 203 هَ. ق. (سال وفات حضرت رضا (در طوس) به اجمال از این قرار است: خلفای اموی عموماً ستمگر بودند. از آئین اسلام روی گردان شدند و از خلافت جز حکمرانی چیزی در نظر نداشتند. تنها رفتار عمربن العزیز با آنان مغایر بود که حکومت او هم دیری نپائید. در نتیجه ٔ ستم این خلفا شورشها و آشوبها علیه حکومت اموی از هر سو پدیدار شد واین شورشها بیشتر رنگ و آمیزه ٔ مذهبی داشت. مسلمانان برای احیای آئین اسلام و تابعان سایر ادیان که در بلاد اسلامی می زیستند برای برقراری عدل و مساوات به خاندان علی (ع) که آنان را «اهل البیت » می گفتند چشم امیددوخته بودند. عباسیان از این امید مردم به نفع خود استفاده کردند. آنان در آغاز کار می گفتند برای نجات مردم از شر بنی امیه آمده اند. اما قیام آنان با تبلیغبه نفع اهل بیت در چند مرحله صورت پذیرفت:
مرحله ٔ نخست، دعوت عباسیان در آغاز کار بنفع علویان. مرحله ٔ دوم، فراخوانی به سوی اهل بیت و عترت. مرحله ٔ سوم، دعوت به جلب رضا و خشنودی آل محمد. مرحله ٔ چهارم، دعوی میراث خلافت برای خویشتن. عباسیان چون با حیله خلافت را درخاندان خود مستقر کردند آن همه وعده و نوید را زیر پا گذاشتند. با مردم بویژه با علویان بنای بدرفتاری را نهادند و به هر بهانه ای هر یک از آنان را هر جا می یافتند آزار می رساندند و حبس می کردند و می کشتند. سرانجام رفتار ناجوانمردانه ای که عباسیان با عموزادگان خود یعنی خاندان «ابوطالب » می کردند مردم را از آنان رنجاند. بدین رو، شورشها دوباره علیه نظام موجود پدید آمد. در روزگار مأمون آشوبها بیش از گذشته گسترش یافت و قیامهایی به هواداری از خاندان علی (ع) در بسیاری از ایالات و شهرها صورت گرفت. مأمون دانست که برای رهایی از این مشکلات بایست چند کار را انجام دهد:
1- فرونشاندن شورشهای علویان
2- گرفتن اعتراف از علویان مبنی بر آنکه حکومت عباسیان قانونی است.
3- از بین بردن محبت و ستایش و احترام روزافزونی که مردم نسبت به خاندان علوی داشتند. از این طریق که احساس عمیق را از نهاد مردم برکند، و علویان را به طرقی که شبهه و شک برنینگیزد نزد مردم بی ارج گرداند. مخصوصاً در مورد امام رضا (ع) گفته بود که می خواهد امام رادر نظر مردم برای امر خلافت بی لیاقت نشان دهد. مأمون هنگامی که از سوی حمیدبن مهران و برخی عباسیان بازخواست شد که چرا ولیعهدی را به امام رضا (ع) داده است بدانها چنین پاسخ داد: «این مرد از دیدگاه ما پنهان بود. او مردم را به سوی خویشتن فرامی خواند. از این رو خواستیم ولیعهد ما بشود تا هرچه مردم را به خویشتن جلب کند همه به نفع ما تمام شود». امام علی بن موسی الرضا قصد مأمون را میدانست و می فرمود: «مأمون بااین کار می خواهد بمردم وانمود کند علی بن موسی از دنیا روبرگردان نیست... مگر نمی بینید چگونه به طمع خلافت، ولایت عهد را پذیرفته است ». و در پاسخ کسانی که علت پذیرفتن ولیعهدی را از او پرسیده بودند گفت: «در واقع این ضرورت بود که مرا به پذیرفتن آن کشانید و من تحت فشار و اکراه بودم...». شرایطی که امام رضا (ع) برای قبول ولایت عهدی اعلام کرد در حقیقت تبرای او را از شرکت در حکومت مأمون نشان میدهد، زیرا امام (ع) اعلام کرد که هرگز نه کسی را بر مقامی می گمارد و نه کسی را عزل می کند نه رسم و سنتی را نقض می کند و نه چیزی از وضع موجود را دگرگون می سازد. فقط از دور مشاوردر امر حکومت خواهد بود. و این شرط نشان میدهد که وی با اکراه این سمت را پذیرفته است. از این گذشته چنانکه در بعض سندها می بینیم امام فرمود که این کار به پایان نخواهد رسید. دقت در عبارت فقره هایی که امام بر پشت سند ولایت عهدی نوشته است کراهت او را از این کار و علم وی را بر پایان نامطلوب این امر نشان میدهد. دیری نپایید که خاندان عباسی در بغداد علیه مأمون بپا خاستند و با ابراهیم مهدی بیعت کردند. از سوی دیگر علویان دانستند که مأمون این کار را از روی ایمان نکرده است. دیگر بار شورش برخاست و مأمون چاره را در آن دید که امام را از میان بردارد.

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

سناباد

118

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری