معنی سربهنیست
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
پنهان، مخفی، نهان، گموگور، مفقود، نیست، معدوم، نابود
سربهنیست شدن
پنهان شدن، مخفی شدن، نهان شدن، گموگور شدن، مفقود شدن، نیست شدن، معدوم شدن، نابود شدن، از بین رفتن، کشتهشدن
سربهنیست کردن
پنهان کردن، مخفی کردن، نهان کردن، گموگور کردن، مفقود کردن، نیست کردن، معدوم کردن، نابود کردن، از بین بردن، کشتن
فرهنگ عمید
نابود، معدوم،
* سربهنیست شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] معدوم شدن،
* سربهنیست کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] معدوم ساختن، نابود کردن،
معادل ابجد
787