معنی سخن‌سنج

مترادف و متضاد زبان فارسی

سخن‌سنج

ادیب، سخن‌گزار، سخن‌پرداز، شاعر، سخن‌شناس، منتقد، نقاد


سخن‌پرداز

سخندان، سخن‌سرا، سخن‌سنج، سخن‌شناس، سخنور


ادیب

ادب‌شناس، بافرهنگ، دبیر، سخندان، سخن‌سنج، سخن‌شناس، سخن‌فهم، شاعر، فرهنگ‌پرور، فرهیخته، نویسنده

حل جدول

فرهنگ عمید

سخن سنجی

سخن‌سنج بودن، سنجیدن سخن،


سنج

سنجیدن
سنجنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سخن‌سنج، نکته‌سنج، زلزله‌سنج، گرما‌سنج،


ادیب

کسی که علم ادب می‌داند،
سخن‌سنج، سخن‌دان،
بافرهنگ،
[قدیمی] دبیر، معلم،


سخن شناس

کسی که نیک‌وبد شعر یا نوشته‌ای را دریابد، سخن‌سنج، شناسندۀ سخن، سخن‌دان،

معادل ابجد

سخن‌سنج

823

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری