معنی سباک
لغت نامه دهخدا
سباک. [س َب ْ با] (ع ص) زرگر. مشتق از سبک، بمعنی زر و سیم گداختن است. (آنندراج) (غیاث). سیم پالای. (مهذب الاسماء). گدازگر: سباک ربیع سیم برف در مسام زمین گداخت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
تاج الدین
تاج الدین. [جُدْ دی] (اِخ) علی بن سنجربن سباک. رجوع به علی... شود.
گدازگر
گدازگر. [گ ُ گ َ] (ص مرکب) نام صنفی که در معادن مس استخراج مس کنند. سباک.
علی
علی. [ع َ] (اِخ) ابن سنجر بغدادی حنفی، مشهور به ابن سماک (یا ابن سباک) و ملقّب به تاج الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بغدادی شود.
علی حنفی
علی حنفی. [ع َ ی ِ ح َ ن َ] (اِخ) ابن سنجر بغدادی حنفی، مشهور به سماک (یا ابن سباک) و ملقّب به تاج الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بغدادی شود.
سیم پالا
سیم پالا. (اِ مرکب) بوته. (ناظم الاطباء). گاه، چاهک سیم پالایان باشد. (صحاح الفرس). || (نف مرکب) آنکه تصفیه ٔ نقره کند. (یادداشت بخط مؤلف). کسی که نقره را ذوب میکند و سکه مینماید. (ناظم الاطباء). سباک. (مهذب الاسماء).
ادا
ادا. [اَ] (اِخ) کنت نشینی در جنوب غربی ایداهو و نهر سباک آنرا از اوریفون جدا کند. مساحت آن در حدود 2800 میل مربع و سکنه ٔ آن در حدود 3000 تن است. بزرگترین شغل اهالی استخراج معادن است و شهر بوازی قصبه ٔ این ناحیت است. (ضمیمه ٔ معجم البلدان).
فرهنگ معین
(سَ بّ) [ع.] (ص.) ریخته گر، زرگر.
حل جدول
ریخته گر، زرگر، لوله کش
عربی به فارسی
لوله کش
فرهنگ عمید
گدازندۀ زر و سیم یا فلز دیگر، ریختهگر، زرگر،
نام های ایرانی
پسرانه، از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای جهرم در زمان اردشیر پادشاه ساسانی
فرهنگ فارسی هوشیار
ریخته گر زرگر، ریخته گر، گدازنده (صفت) ریخته گر زرگر.
فرهنگ فارسی آزاد
سَبّاک، استخراج کننده فلز از سنگ معدن- قالب ریز- ریخته گر- زرگر
فارسی به عربی
سباک
معادل ابجد
83