معنی ذوالفقار

لغت نامه دهخدا

ذوالفقار

ذوالفقار. [ذُل ْ ف ِ] (اِخ) رجوع به ابوالحسن احمد ذوالفقار شود. (معجم المطبوعات).

ذوالفقار.[ذُل ْ ف ِ] (اِخ) نام کوهی بدیار عرب. (المرصع).

ذوالفقار. [ذُل ْ ف َ] (اِخ) ذوالفقارصاحب ِ فقرات است و فقره هر یکی از مهره های پشت است که ستون فقرات از آن مرکب است و گفته اند که چون بر پشت ذوالفقار خراشهای پست و هموار بود ازینرو او را ذوالفقار گفته اند و مجدالدین در قاموس گوید: و سیف ُ مفَفّر کمعظّم، فیه حزوز مطمئنّه عن متنه. || نام شمشیر منبه ابن الحجاج که به روز بدر کشته شد و آن شمشیر را رسول اکرم صلوات اﷲ علیه و سلم برای خویش برگزید: و کان ذوالفقار لمنبه ابن الحجاج، استخلصه النبی صلی اﷲ علیه و سلم و اصطفاه لنفسه یوم بدر. (الجماهر فی الجواهر للبیرونی). ذوالفقار سیف رسول اﷲ، کان لمنبه ابن الحجاج. (امتاع الاسماع). و بعضی آن را نام شمشیر عاص بن منیه گفته اند که بروز بدر کشته شده است و سپس ذوالفقار را رسول اکرم به روز احد به علی بن ابیطالب علیه السلام عطا فرمود. و اینکه گمان برند که ذوالفقار دارای دو تیغه یا دو زبانه بوده است بر اصلی نیست. و در ترجمه ٔ تاریخ طبری در ذکر خبر غزوه احد آمده است:... و کافران غلبه میکردند و گرد مسلمانان اندر گرفتند و پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلّم برجای ایستاد و بازنگشت و خلق را میخواند و کس اجابت نکرد چنانکه خدای تعالی گفت: حتّی اذا فَشِلْتُم و تنازعتم فی الأمر. (قرآن 152/3). پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلّم از جای نجنبید و مردمان را بر حرب حریص میکرد و ابوبکر و عمر را هر دو جراحت رسید و بازگشتند و عثمان با دو تن از انصار بگریخت و در پس کوه پنهان شد و علی علیه السلام اندر پیش حرب بود و کارزار میکرد و شمشیری که داشت بر سر کافری زد و کافر به سپر بگرفت و خود داشت از آهن قوی و شمشیر بشکست امیرالمؤمنین علی علیه السلام بازگشت و گفت یا رسول اﷲ حرب همی کردم و شمشیر من بشکست و شمشیر ندارم وبی شمشیر حرب نتوان کردن پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم زود ذوالفقار به علی داد و گفت: خذها یا علی و پنداشت که علی نستاند و نزند علی ذوالفقار بگرفت و به حرب اندر شد پیغمبر او را دید دلیر و به کارآمد ذوالفقار از راست و چپ و پیش و پس میزد و میکشت و پیغمبر صلوات اﷲ علیه گفت: لافتی الأ علی لاسیف الأ ذوالفقار.
چون چلیپای روم از آن شد باغ
کابریزست باغ را عسلی
ابر چون چشم هند بنت عتبه است
برق مانند ذوالفقار علی.
شهید بلخی.
نه هر تیغی که جنگ آرد هنر چون ذوالفقار آرد.
لامعی.
ذوالفقار آنکه بدست پدرش بود کنون
بکف اوست ازیرا پسر آن پدر است.
ناصرخسرو.
یکی اژدها بود در چنگ شیر
بدست علی ذوالفقارعلی.
ناصرخسرو.
پردل بود اندر مصاف دانش
زیرا که زبان ذوالفقار دارد.
مسعودسعد.
صدرا بدان خدای که تیغ زبانت را
در پنجه ٔ بیان تو چون ذوالفقارکرد.
علأالدین اندخودی.
بدانسان که گوئی علی مرتضی
همی برکشد ذوالفقار از نیام.
سوزنی.
حیدر کرّار کو تا به گه کارزار
از گهر لطف او آب دهد ذوالفقار.
خاقانی.
ای ذوالفقار دست هدی زنگ گیر زنگ
کان بوتراب علم بزیر تراب شد.
خاقانی.
شاه جهانیان علی آسا که ذوالجلال
از گوهر زبان منش ذوالفقار کرد.
خاقانی.
نورضمیر مرا بنده شود آفتاب
تیغ زبان مرا سجده برد ذوالفقار.
خاقانی.
ای حیدر زمانه بکلک چو ذوالفقار
نام فلک بصدر تو قنبر نکوتر است.
خاقانی.
تارک ذوالخمار بدعت را
ذوالفقار تو لاجرم بشکافت.
خاقانی.
و فرخی ذوالفقار را از علی بن ابیطالب گفته که او را از آسمان آورده اند:
افسر زرین فرستد آفتاب از بهر تو
همچنان کز آسمان آمد علی را ذوالفقار.
فرخی.
و بعض شعرا مانند منوچهری و ناصرخسرو و مسعودسعد ذوالفقار را به معنی مطلق شمشیراستعمال کرده اند:
قوس و قزح کمان کنم از شاخ بیدتیر
از برگ لاله رایت و از برق ذوالفقار.
منوچهری.
تا گوش خوبرویان با گوشوار باشد
تا جنگ و تا تعصب با ذوالفقار باشد.
منوچهری.
پیش عدو خوار ذوالفقار خداوند
شخص عدو روز گیر و دار خیار است.
ناصرخسرو.
حیدری حمله ای ّ و نصرت دین
از جهان گیر ذوالفقار تو باد.
مسعودسعد.

ذوالفقار. [ذُل ْ ف ِ] (اِخ) ابن محمدبن معبدالحسنی المروزی ملقب به عمادالدین و مکنی به ابی الصمصام. فقیه و محدث و از مشایخ ابن شهر آشوب است. و او از ابی العباس احمدبن علی بن العباس النجاشی کتاب الرجال را روایت کند.

ذوالفقار. [ذُل ْ ف ِ] (اِخ) نام محلی بحدود شرقی ایران و نقطه ٔ سرحدّی میان ایران و افغان و روس. بشمال غربی پساکوه.

ذوالفقار. [ذُل ْ ف َ] (اِخ) سردار ذوالفقارخان سمنانی مربی یغما شاعر جندقی است و یغما مدتی منشی وی بوده و در تاریخ ادبیات ایران می گوید که: یغما زمانی منشی مردی تندخو و هرزه دهان موسوم به ذوالفقارخان سمنانی بود و گویند محض سرگرمی و مشغولیت خاطر و جلب رضای او این غزلیات و ابیات هجائی کریه را سروده و مجموعه ٔ آن را سرداریه نام نهاده است. (ص 27تاریخ ادبیات ایران تألیف ادوارد برون ترجمه ٔ رشید یاسمی).


ذوالفقار علی

ذوالفقار علی. [ذُل ْ ف ِ ع َ] (اِخ) یکی از شعرای متأخر هندوستان متخلص به مست. او راست تذکره ای حاوی تراجم شعرای کلکتّه و بنارس بنام ریاض الوفاق و آن را بسال 1229 هَ. ق. بپایان رسانیده است و کتب دیگری نیز دارد. و رجوع به احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ص 879 شود.


علی ذوالفقار

علی ذوالفقار. [ع َ ی ِ ذُل ْ ف َ] (اِخ) از قضات مصر و رئیس دادگاه ملی منصوره بود. او راست: رساله فی شرح اثبات الدیون و التخلص منها، که در سال 1310 هَ. ق. در زمان حیات مؤلف در قاهره به چاپ رسید. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرس القوانین المکتبه البلدیه ج 10. فهرس الازهریه ج 6 ص 63).


برج ذوالفقار

برج ذوالفقار. [ب ُ ذُل ْ ف َ] (اِخ) دهی است از دهستان قل جق بخش شیروان شهرستان قوچان. سکنه آن 162 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

فرهنگ عمید

ذوالفقار

شمشیر. δ در اصل نام شمشیری است که در اختیار حضرت رسول بود و در غزوۀ احد به علی‌بن ابی‌طالب بخشید. چون بر پشت آن خراش‌هایی شبیه ستون فقرات بوده آن را ذوالفقار نامیدهاند،

فرهنگ معین

ذوالفقار

(~. فَ) [ع.] (اِ.) نام شمشیر منبه بن حجاج (عاص بن منبه) که به روز بدر کشته شد و آن شمشیر را رسول اکرم (ص) برای خویش گزید و سپس آن را در غزوه احد به علی (ع) عطا فرمود. گفته اند که چون بر پشت ذوالفقار خراش های پست و هموار بود، آن را بدین نام خواندند

حل جدول

ذوالفقار

شمشیر حضرت علی (ع)

نام های ایرانی

ذوالفقار

پسرانه، نام شمشیر علی (ع)

فرهنگ فارسی هوشیار

ذوالفقار

نام شمشیر حضرت علی علیه السلام

فرهنگ فارسی آزاد

ذوالفقار

ذُوالفَقار، (فَقار یعنی مهره های ستون فقرات)، نام شمشیر حضرت علی. این شمشیر از غنائم غزوه بَدر بود که به حضرت رسول متعلق گردید و بعد به حضرت علی مرحمت شد (بقولی در غزوه اُحُد) روی این شمشیر تضاریسی وجود داشته و دو لبه آن تیز بوده است نه اینکه نوکش دو شاخه باشد و در غلاف نرود،

معادل ابجد

ذوالفقار

1118

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری