معنی دوراندیش

لغت نامه دهخدا

دوراندیش

دوراندیش. [اَ] (نف مرکب) مآل بین. نقیض عجول. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف). عاقل و دوربین. (آنندراج). گربز. (لغت فرس اسدی). مطلع و با بصیرت و پیش بین. (ناظم الاطباء). پایان نگر. عاقبت اندیش. مآل اندیش. آتیه بین. عاقبت بین. (یادداشت مؤلف): پدرش مردی بود حرون و دوراندیش. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 407). چون آن دوراندیش به خانه رسید در دست خویش از آن گنج جز حسرت و ندامت ندید. (کلیله و دمنه). این دمنه داهی دوراندیش است. (کلیله و دمنه).
تو ز اندیشه زآن سوی دو جهان
همه زین سوی عقل دوراندیش.
انوری.
بپرس از عقل دور اندیش گستاخ
که چون شاید شدن بر بام این کاخ.
نظامی.
از نهانخانه های دوراندیش
باز داده خبربه خاطر خویش.
نظامی.

فارسی به انگلیسی

دوراندیش‌

Circumspect, Farsighted, Prudent

فارسی به ترکی

دوراندیش‬

ileri görüşlü

فرهنگ معین

دوراندیش

عاقبت اندیش، محتاط. [خوانش: (اَ) (اِ.) (ص فا.)]

حل جدول

دوراندیش

حازم

مدبر، حازم


محتاط و دوراندیش

احتیاط کار


مدبر، حازم

دوراندیش

مترادف و متضاد زبان فارسی

دوراندیش

احتیاطکار، ژرف‌بین، عاقبت‌اندیش، محتاط، هوشیار

فرهنگ فارسی هوشیار

دوراندیش

عاقبت اندیش


زرار

تیزهوش دوراندیش

فارسی به ایتالیایی

دوراندیش

prudente

perspicace

فرهنگ عمید

دوراندیش

کسی که پایان کار را در نظر بگیرد و در آن اندیشه و پیش‌بینی کند، عاقبت‌اندیش. محتاط،

واژه پیشنهادی

دوراندیش

ژرف بین

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

حسابگر

دوراندیش

کلمات بیگانه به فارسی

حسابگر

دوراندیش

معادل ابجد

دوراندیش

575

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری