معنی خوشرنگ
لغت نامه دهخدا
خوشرنگ. [خوَش ْ / خُش ْ رَ] (ص مرکب) هر چیز که دارای رنگ و رونق نیکو و مطبوعی باشد. (ناظم الاطباء):
نخلستانی است خوب و خوشرنگ
در هم شده همچو بیشه ٔ تنگ.
نظامی.
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت.
حافظ.
حل جدول
آنچه رنگ و نمای دلنواز دارد
جانوری خوش آواز و خوشرنگ
خردما
آنچه رنگ و نمای دلنواز دارد
خوشرنگ
مثل قالی کرمانه
معروف است که قالی کرمان هرچه بیشتر پا میخورد، بیشتر رنگ باز کرده و مرغوبتر میشود. اشاره به کسی که هر چه سنش بالا میرود خوشرنگ و رو تر میشود.
فارسی به انگلیسی
Rich
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) آنچه که رنگش نیکو باشد، هر چه که دارای ظاهری آراسته و مطبوع باشد.
فرهنگ پهلوی
خوب چهره، با چهره شاد
فرهنگ عمید
نوعی فیروزۀ خوشرنگ و شفاف،
شمشادگون
سبز خوشرنگ مانند برگ شمشاد، شمشادرنگ،
قرقاول
پرندهای حلالگوشت که بیشتر در سواحل دریای خزر پیدا میشود. نر آن دمدراز و پرهای خوشرنگ و زیبا دارد. مادۀ آن کوچکتر و دمش کوتاه است. در جنگلها و مزارع بهسر میبرد. مادۀ آن لانۀ خود را روی زمین درست میکند و ده تخم میگذارد و ۲۴ روز روی تخمها میخوابد تا جوجههایش از تخم بیرون آیند، خروس صحرایی،
لعل
(زمینشناسی) نوعی سنگ قیمتی از ترکیبات آلومینیوم به رنگ سرخ، مانند یاقوت،
[قدیمی، مجاز] لب معشوق،
* لعل آبدار: [قدیمی، مجاز] لعل شفاف و درخشان،
* لعل بدخش: (زمینشناسی) [قدیمی] لعلی که از معادن بدخشان به دست آید، لعل بدخشان،
* لعل بدخشی: (زمینشناسی) [قدیمی] = * لعل بدخش: ارغوان لعل بدخشی دارد اندر مرسله / نسترن لؤلؤی لالا دارد اندر گوشوار (فرخی: ۱۷۵)،
* لعل پیازکی: نوعی لعل خوشرنگ و گرانبها که از معدنی به نام پیازک به دست میآمده، لعل پیازی: از چشم برده قاعدۀ جزع معدنی / وز لب شکسته قیمت لعل پیازکی (عجمی گرگانی: لغتنامه: پیازکی)،
* لعل پیازی: = * لعل پیازکی
* لعل پیکانی: (زمینشناسی) [قدیمی] لعلی که آن را به شکل پیکان تراش داده باشند،
* لعل تر: [قدیمی] = * لعل روان
* لعل رمانی: (زمینشناسی) [قدیمی] لعل سرخرنگ به رنگ دانۀ انار: خمشکن نمیداند اینقَدَر که صوفی را / جنس خانگی باشد همچو لعل رمانی (حافظ: ۹۴۴)،
* لعل روان:
لعل مذاب، لعل تر،
[قدیمی، مجاز] شراب انگوری،
* لعل مذاب: [قدیمی] = * لعل روان
معادل ابجد
1176