معنی خسارت
لغت نامه دهخدا
خسارت. [خ ِ رَ] (ع اِ) زیان. ضرر. (از ناظم الاطباء): مردمان خراسان از خسارت و تاراج فارغ شوند. (تاریخ بیهقی). || کم آمدن حاصل فروش از قیمت خرید. ضرر در تجارت و زیان در معامله. (از ناظم الاطباء): بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد. (گلستان سعدی).
عشق را فایده در کوی زیانکاران است
هر که زین کوی سفر کرد خسارت برده.
نظیری (از آنندراج).
|| عاهت. (یادداشت بخط مؤلف).
خسارت کشیدن
خسارت کشیدن. [خ ِ رَ ک َ / ک ِ دَ] (مص مرکب) متحمل خسارت شدن. ضرر بردن. زیان کردن. (یادداشت بخط مؤلف). || تاوان دادن. جبران ضرر کسی را کردن.ضرر و زیان کسی را پرداختن. (یادداشت بخط مؤلف).
خسارت دیدن
خسارت دیدن. [خ ِ رَ دی دَ] (مص مرکب) ضرر دیدن. زیان دیدن. کم شدن نتیجه ٔ فروش از قیمت خرید. (یادداشت بخط مؤلف).
فارسی به انگلیسی
Injury, Punishment, Toll
فارسی به ترکی
hasar
فرهنگ معین
(خَ رَ) [ع. خساره] (اِمص.) زیانکاری، زیانمندی.
حل جدول
فارسی به عربی
اذی، خساره، ضرر
فارسی به آلمانی
Schaden [noun]
فرهنگ عمید
ضرر کردن، زیان دیدن،
(اسم) زیان،
(اسم) غرامت،
فرهنگ واژههای فارسی سره
زیان، زیانکاری
مترادف و متضاد زبان فارسی
آسیب، اضرار، تاوان، جریمه، غرامت، زیانکاری، زیانمندی، خسران، زیان، ضرر، غبن، غرامتی، لطمه،
(متضاد) نفع
خسارت دیدن
متضرر شدن، زیان کردن، ضرر کردن، خسارتکشیدن، خسارت خوردن،
(متضاد) خسارت گرفتن، لطمه خوردن، آسیب دیدن، صدمه دیدن،
(متضاد) لطمهزدن، آسیب رساندن
کلمات بیگانه به فارسی
زیان
فرهنگ فارسی هوشیار
زیان، ضرر
فارسی به ایتالیایی
risarcimento
معادل ابجد
1261