معنی حکمرانی

لغت نامه دهخدا

حکمرانی

حکمرانی. [ح ُ] (حامص مرکب) عمل و شغل حکمران. فرماندهی. حکومت.

فارسی به انگلیسی

حکمرانی‌

Empire, Government, Governorship

فرهنگ معین

حکمرانی

(~.) [ع - فا.] (حامص.) حکومت، فرمانروایی.

فرهنگ فارسی هوشیار

حکمرانی

فرماندهی، حکومت


حکمفرمایی

حکمرانی.

مترادف و متضاد زبان فارسی

حکمرانی

امارت، حکومت، ریاست، فرماندهی، فرمانروایی

انگلیسی به فارسی

reign

حکمرانی


ruling

حکمرانی

سوئدی به فارسی

regering-regera

سلطنت، حکمرانی، حکومت، حکمفرمایی، سلطنت یا حکمرانی کردن، حکمفرما بودن،

معادل ابجد

حکمرانی

329

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری