معنی توته

فرهنگ فارسی هوشیار

توته

پارس تازی گشته توته زگیل (اسم) گوشت زاید پلک چشم جوش پلک تراخم.


ماشه ی تفنگ

توته


وزیکول

فرانسوی توته (اسم) تاول های ریز جلدی که محتوی ترشحات شفاف و سروزیته میباشد مانند تاول تب خال درکنارلب طاول صغار جلدی.

لغت نامه دهخدا

توته

توته. [تو ت َ / ت ِ] (اِ) طوطی را گویند. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء). توتی. طوطی. توتک. ببغا. بپغا. مرغک دانا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به طوطی شود.

توته. [تو ت َ / ت ِ] (اِ) گوشت زیادتی باشد که گاه در اندرون پلک چشم و گاهی در بیرون آن برآید و گاه به سرخی و گاه بسیاهی گراید و نرم بود و مانند توت سیاه آویخته باشد و گاه خون از وی روان شود و گاهی نشود. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). و سبب آن خون فاسد سوخته است. (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به ترجمه ٔ داود ضریر انطاکی و بحر الجواهر و توثه شود.


توته خانه

توته خانه. [تو ت َ ن َ] (اِخ) دهی از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر است که در شهرستان مراغه واقع است و 451 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

فرهنگ معین

توته

(تُ تَ یا تِ) (اِ.) گوشت زاید پلک چشم، جوش پلک، تراخم.

حل جدول

فرهنگ عمید

توته

تراخم

گویش مازندرانی

توته

نام آلت تناسلی کودکان ذکور

فارسی به عربی

توت سفید

توته


توت معمولی

توته


شاه توت

توته، علیقه

معادل ابجد

توته

811

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری