معنی تغییرناپذیر
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
ثابت، تبدلناپذیر، لایتغیر،
(متضاد) تغییرپذیر
لایتغیر
تغییرناپذیر، ثابت، دایم،
(متضاد) متغیر
تغییرپذیر
بیثبات، تبدلپذیر، تبدیلپذیر، متزلزل، متغیر، ناپایدار،
(متضاد) تغییرناپذیر، تبدلناپذیر
فارسی به انگلیسی
Necessity, Unchangeable
فرهنگ عمید
تغییرناپذیر،
قاطع
[مجاز] تغییرناپذیر،
قطعکننده، برنده،
تیز، بران،
محکم، استوار،
ثابت
تغییرناپذیر،
پابرجا،
استوار،
پایدار، همیشگی،
آنچه با برهان و دلیل مورد قبول واقع شده، مدلّل،
(اسم، صفت) (نجوم) = ثابته
* ثابت شدن: (مصدر لازم) استوار شدن، مدلّل شدن، محقق شدن،
* ثابت کردن: (مصدر متعدی) محقق کردن، مدلّل کردن،
لغت نامه دهخدا
لایتغیر. [ی َ ت َ غ َ ی ْ ی َ] (ع ص مرکب) (از: لا + یتغیر) تغییرناپذیر. دگرگون ناشونده.
ناگذشتنی
ناگذشتنی. [گ ُذَ ت َ] (ص لیاقت) آنچه نمی گذرد. (ناظم الاطباء). که گذشتنی نیست. ثابت. پایدار. تغییرناپذیر. پابرجا.
یک خوی
یک خوی. [ی َ / ی ِ] (ص مرکب) یک خو. که خوی و منش ثابت دارد. که دارای شخصیتی یکسان و تغییرناپذیر است:
رادمرد و کریم و بی خلل است
راد و یک خوی و یکدل و یکتاست.
فرخی.
داغ گازران
داغ گازران. [غ ِ زَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) داغ گازر. داغ قصار. آنچه بر پارچه ٔ نو نشانی نهاده بگازر میدهند که بشستن زایل نشود. (غیاث). نشانی که بر کنار پارچه کنند تا در شستن بدل نشود. (برهان). کنایه از نشانی است که از بلادر در کنار پارچه کنند و بشستن دهند تاغلط نشود. (انجمن آرا). نشانی که در کنار پارچه باشد و از شستن برطرف نشود. (ناظم الاطباء). || کنایه از داغی است که به هیچ چیز نرود. (برهان). نشان ثابت و تغییرناپذیر. (ناظم الاطباء):
بر دل من نشان غم مانده چو داغ گازران
تا تو ز نیل رنگ رز بر گل تر نشانگری.
خاقانی.
نماند رنگی چون داغ گازران بر تن
مگر مرا زخم رنگرز برون آورد.
خاقانی.
خودرنگ
خودرنگ. [خوَدْ / خُدْ رَ] (اِ مرکب) چیزی که دارای رنگ طبیعی باشد. (ناظم الاطباء). برنگ طبیعی. آن چیز که رنگ طبیعی دارد. آن چیز که بارنگ دیگر رنگین نبود. (یادداشت مؤلف):
رخم از خون چو لاله ٔخودرنگ
اشکم از غم چو لؤلوی شهوار.
انوری (از آنندراج).
|| رنگ خاکی. (یادداشت مؤلف):
همیشه جامه ٔ خودرنگ پوشد
ریا و زرق هر دم میفروشد.
عطار (بلبل نامه).
|| نوعی پارچه است برنگ خاکی: خودرنگ و مله ٔ نائینی در این روزگار بی نظیر است. (تذکره ٔ دولتشاه سمرقندی در ترجمه ٔ عبدالقادر نائینی).
خودرنگ پیش اطلس چون پیش گل شمر گل
تشریف حبر بحری دامان اوست ساحل.
نظام قاری.
زردکی می گفت با خودرنگ پیش تاجری
من بصد رخت دگر ندْهم سر یک موی صوف.
نظام قاری.
|| رنگ زرد تیره. || رنگ ثابت تغییرناپذیر. (ناظم الاطباء).
اولتیماتوم
اولتیماتوم. [ت ُ] (فرانسوی، اِ) اتمام حجت. کلام آخر. شرایط حتمی و قطعی تغییرناپذیر. در حقوق بین المللی شرایط قطعی و نهایی که دولتی برای قبول یا رد فوری بدولت دیگر تسلیم میکند چون امتناع از قبول شرایط ممکن است منجر به جنگ یا اقدامات خصمانه شود. اولتیماتوم را میتوان اعلان مشروط جنگ تلقی کرد. اولتیماتوم همیشه کتبی است. دولتهای شرکت کننده در دومین کنفرانس لاهه (1907 م.) توافق کردند که بدون اخطار قبلی دست به عملیات خصمانه نزنند و باین ترتیب امروزه تسلیم اولتیماتوم از مراسمی است که قبل از آغاز جنگ باید به عمل آید. از معروفترین اولتیماتومها که علت مستقیم جنگ جهانی اول بود، اولتیماتوم 23 ژوئیه 1914م. اطریش به صربستان بود. هیتلر نیز درسالهای پیش از جنگ دوم جهانی چند اولتیماتوم به چکوسلواکی و لهستان تسلیم کرد. (دایرهالمعارف فارسی).
معادل ابجد
2583