معنی تصاحب
فارسی به انگلیسی
Appropriation, Possession, Take, Takeover
فرهنگ فارسی هوشیار
دست اندازی -1 (مصدر) صاحب شدندر تصرف خود آوردن، دست انداختن، (اسم) تصرف. -4 دست اندازی. یا تصاحب دختر یا زنی. با او آرمیدن بر او دست یافتن.
تصاحب کردن
مالک شدن
لغت نامه دهخدا
تصاحب. [ت َ ح ُ] (از ع، مص) مالکیت و صاحب شدگی. (ناظم الاطباء). صاحب و مالک شمردن و شدن... این لفظ که به شکل عربی است در عربی استعمال نشده و جعل فارسی زبانان است از لفظ صاحب. (فرهنگ نظام). در لغت بمعنی مصاحبت و دوستی است ولی معمولاً آن را از کلمه ٔ صاحب بمعنی مالک میگیرند و بجای تملک استعمال می کنند. (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال اول شماره ٔ 2).
تصاحب کردن
تصاحب کردن. [ت َ ح ُ ک َ دَ] (مص مرکب) مالک شدن. در تصرف خود درآوردن. (ناظم الاطباء): فلان زمین مرا تصاحب کرده است. (فرهنگ نظام). و رجوع به تصاحب شود.
فرهنگ عمید
صاحب شدن، چیزی را تصرف کردن،
فرهنگ واژههای فارسی سره
به چنگ آوری
مترادف و متضاد زبان فارسی
تصرف، تملک، ضبط، قبض، دستاندازی، غصب، دزدی، اختیار، قدرت، صاحب شدن، مالکشدن
تصاحب کردن
بهدست آوردن، مالک شدن، صاحب شدن، تصرف کردن
فرهنگ معین
(تَ حُ) [ع.] (مص م.) در تصرف خود آوردن، صاحب شدن.
حل جدول
فارسی به عربی
معادل ابجد
501