معنی بلندبالا

لغت نامه دهخدا

بلندبالا

بلندبالا. [ب ُ ل َ] (ص مرکب) بلند. بلندقامت. (ناظم الاطباء). دارای قامت بلند. آنکه قامتی کشیده دارد. بلنداندام. طویل القامه. بالابلند. جَبّار. طُرموح. عِبَّم. عِلطَوس. عَلهَب. عَوسَن. عَوهَق. غِدَفل. مِلواح: ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادرانش بلندبالا و خوبروی. (گلستان).
تو آن درخت گلی کاعتدال قامت تو
ببرد قیمت سروبلندبالا را.
سعدی.
ما تماشاکنان کوته دست
تو درخت بلندبالایی.
سعدی.
هزار سرو به معنی به قامتت نرسد
و گرچه سرو بصورت بلندبالائیست.
سعدی.
ز شوق نرگس مست بلندبالایی
چو لاله با قدح افتاده بر لب جوئیم.
حافظ.
به روز واقعه تابوت ما ز سروکنید
که میرویم به داغ بلندبالایی.
حافظ.
بلندبالا ببالات آمدم من
برای خال لبهات آمدم من
شنیدم خال لبهات می فروشی
خریدارم به سودات آمدم من.
(از ترانه های رایج در شیراز).
امتداد؛ بلندبالا شدن. (تاج المصادر بیهقی).

فرهنگ معین

بلندبالا

(~.) (ص مر.) بلند قد، بلند قامت.

فرهنگ عمید

بلندبالا

بالابلند، بلندقامت، بلندقد،


بلندقد

بلندقامت، بلندبالا،


سروقد

خوش‌قدوقامت، بلندبالا، سروقامت،


بالاکشیده

قدبلند، بلندبالا، بالابلند،


بلندقامت

بلندقد، بلندبالا، بالابلند،


درازبالا

درازقد، بلندقامت، بلندبالا،


درازقد

بلندقامت، بلندبالا، درازبالا،


طویل القامه

بلندقد، بلندبالا، درازبالا،


ممشوق

بلندبالا و باریک‌اندام،

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

بلندبالا

بالابلند، بلندقامت، بلندقد، رشید، سروقامت، قدبلند

ترکی به فارسی

بویلو

بلندبالا

معادل ابجد

بلندبالا

120

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری