معنی بلامعارض

لغت نامه دهخدا

بلامعارض

بلامعارض. [ب ِ م ُ رِ] (ع ص مرکب) (از: ب + لا (نفی) + معارض) بدون معارض. بلامنازع. (فرهنگ فارسی معین). بلامانع.

حل جدول

بلامعارض

بدون رقیب


بدون رقیب

بلامعارض

مترادف و متضاد زبان فارسی

بلامعارض

قید بلامنازع، بی‌بدیل، بی‌معارض، بی‌رقیب، یکه‌تاز

انگلیسی به فارسی

uncontested (see also: uncontradicted, uncontroverted)

بلامعارض، اعتراض نشده


uncontradicted (see also: uncontested, uncontroverted)

بلامعارض، اعتراض نشده


uncontroverted (see also: uncontested)

بلامعارض، اعتراض نشده


holder with good title

دارنده سند آزاد یا بلامعارض


good title (see also: clear title; marketable title, merchantable title)

مالکیت مطلق، مالکیت بلامعارض، سند (مالکیت) آزاد


marketable title (see also: clear title, good title, merchantable title)

مالکیت بلامعارض، مالکیت مطلق، سند (مالکیت آزاد)


just title

مالکیت بلامعارض، مالکیتی که در اثر مرور زمان برای متصرف ایجاد شود


prescription (see also: adverse enjoyment, adverse possession, prescriptive right / title, title by, prescription)

مرور زمان، مالکیت یا حق ناشی از تصرف بلامعارض و مستمر، تجویز، تعیین


warranty deed

سند مالکیتی که در آن انتقال دهنده بلامعارض بودن ملک را تضمین کند


covenant of quiet enjoyment

شرط مندرج در اجازه نامه یا سند انتقال مبنی بر تضمین استفاده بلامعارض و بدون مزاحمت از ملک، واگذاری مطلق


quiet enjoyment, covenant of

شرط مندرج در اجاره نامه یا سند انتقال، مبنی بر تضمین استفاده بلامعارض و بدون مزاحمت از ملک، واگذاری مطلق

معادل ابجد

بلامعارض

1144

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری