معنی باندپیچی،نوارپیچی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
نوارپیچی. [ن َ / ن ُ] (حامص مرکب) نوار پیچیدن. نوار بستن.
نواربندی
نواربندی. [ن َ / ن ُ ب َ] (حامص مرکب) نوار بستن. عمل نواربند. نوارپیچی.
نوار بستن
نوار بستن. [ن َ / ن ُب َ ت َ] (مص مرکب) نواربندی کردن. نوارپیچ کردن. بار یا بسته ای را با نوار استوار کردن. || باندپیچی کردن. روی زخم را با نوار و باند پوشاندن.
مترادف و متضاد زبان فارسی
نوارپیچی، باندپیچی
فرهنگ فارسی هوشیار
نوارپیچی
انگلیسی به فارسی
دستگاه نوارپیچی استوانه اره ای کاردینگ
lead-acid cell
پیل سرب - اسید پیل مورد استفاده در باتریهای ثانویه که الکترودهای آن شبکه های سربی و شامل اکسید سرب است که در طی بارگیری یا باردهی (شارژ و دشارژ) مقدار آن در ترکیب تغییر می کند. الکترولیت پیل، اید سوفلوریک رقیق است. در انواع ضد نشت این پیل، یک شبکه ی سربی به شکل باندپیچی در ظرف منفذ بندی شده و حاوی مقدار کاملاً دقیقی اسید به کار رفته است.
فرهنگ عمید
بستن زخم یا اندام آسیبدیدۀ بدن با باند، باندپیچی،
فرهنگ معین
[فر.] (اِ.) زخم رو باز یا قسمتی از بدن را با نوار مخصوص بستن، باندپیچی (فره).
معادل ابجد
364